حسینیه رییسی ها
حمیدشان هم بود
بستگانی که آنشب بودند هم بودند دم در بودند
مصطفی و منصور هم آمده بودند اسیایی که با من آمد جواد که با پسرش آمد
موقع آخر میثم رو دیدم
زمانی با هم
بعد حمید که شماره گرفت
و عزیز رحیمی که از قران و فوتبال و المپیک و همه چیزی صحبت کرد
و ایستگاه آخر
فاتحه و خدا حافظ








