Steve Jobs

 

حالا پیداکنید الاغ واقعی را؟!

آیا می دانید کرایه هر الاغ درامامزاده داود

ساعتی بيست هزار تومان است!
 و حق التدریس یک استادیار دانشگاه ساعتی ده هزار تومان!
و یارانه هر ایرانی در یک ماه برابر کرایه ۲ساعت یک الاغ!
.
.
.
.حالا پیداکنید الاغ واقعی را؟!

برای فاطمه و رشته ای که داره می خونه

Gavel. Photo: Creatas/Thinkstock

راه نجات از تیغ ماهی

خیلی ها  خوردن ماهی را دوست دارند  اما ازگیر کردن  تیغ ماهی 
 
درگلو میترسند  اگر خدای ناکرده تیغ ماهی گیر کرد  چند  حبه زیتون را در
 
ظرفی بریزید و با یک لیوان اب چند دقیقه بجوشانید بعد اب را صاف کرده
 
و کم کم اب را بخورید  (قاشق قاشق) .
 چند دقیقه بعد احساس راحتی
 
خواهید کرد
   
یک ازمایش کوچک بکنید چند حبه زیتون بجوشانید و در ابش چندتا تیغ 
 
ماهی بگذارید  چند دقیقه بعد تیغها نرم خواهد شد مثل ماکارونی

قهرمانی نیم فصل

تركه عابر بانكشو ميذاره توضريح ميگه ياامام رضاحاجتمو بده
 تا رمزشو بدم...

به حضرت ايوب گفتند صبررا ازكه آموختى؟
 گفت: ازاينترنت ايران!

یک خبر خیلی خوشگل و خوشحال کننده........North Korean leader Kim Jong-il dead

File photo of North Korean leader Kim Jong-il, who died December 17, 2011

SEOUL (Reuters) - North Korean leader Kim Jong-il died of a heart attack while on a train trip, state media reported on Monday, sparking immediate concern over who is in control of the reclusive state and its nuclear program.

A tearful television announcer dressed in black said the 69-year old had died on Saturday of physical and mental over-work on his way to give "field guidance."

Kim Jong-un, Kim Jong-il's youngest son, is seen as the leader-in-waiting after he was appointed to senior political and military posts in 2010.

North Korea's official KCNA news agency said the elder Kim died at 8:30 a.m. on Saturday (6:30 p.m. EST on Friday) after "an advanced acute myocardial infarction, complicated with a serious heart shock." Kim had suffered a stroke in 2008, but had appeared to have recovered from that ailment

از پست رسیده آقا مهدی گل

ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم 
کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند 
ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم 
کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند
ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه  
دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم 
توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم 
آدمهای لباس سبز ریش بلند قهرمان هایمان بودند 
آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند 
و عراقی های شکم قلمبه را که می کشتند توی سینما برایشان سوت می زدیم  
شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم 
اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم 
 
ما از آژیر قرمز می ترسیدیم 
ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی 
ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام  
ما چیپس نداشتیم که بخوریم  
حتی آتاری نداشتیم که بازی کنیم 
ما ویدیو نداشتیم 
ما ماهواره نداشتیم  
ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است  
ما خیلی قانع بودیم به خدا   
 
صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی 
یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش زبان
   
زنها توي فیلمهای تلويزیون ما، توی خواب هم روسری سرشان می کردند 
حتی توی کتابهای علوم ما زنها هم باحجاب بودند
ما فکر می کردیم بابا مامانهایمان، ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند   
عاشق که می شدیم رویا می بافتیم، موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم 
جرات نداشتیم شماره بدهیم، مبادا گوشی را بابایمان بردارند 
ما خودمان خودمان را شناختیم 
بدنمان را، جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم 
هیچکس یادمان نداد
 
و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل
 
نسلی که عشق و حالهایشان را توی «شهرنو»ها و کاباره های لاله زار کرده بودند  
و نسلی که دارد با «فارسی وان» و «من و تو» و «ایکس باکس» و «فیس بوک» بزرگ می شوند  
و جالب كه هیچکدامشان ما را نمی شناسند و نمی فهمند
 
ما واقعاً نسل سوخته هستيم، انصافاً
ادامه نوشته

امروز به خوردم

دیروز آیین آغازین هفته پژوهش

هسته زیتون در بینی بزرگمهر وبی خوابی من و درد و ترس و گریه بزرگمهر

و می گفت که بیمارستان نمی آد

و اون موقعی که گفت داره در می اد و من هم با دست آوردمش پایین و اون هسته سیاه زیتون سیاه در آمد.

و خواب بعد از ظهری که اتفاق نیافتاد

و سوفیا و مامان بزرگش هم اومدن خونه

زندگی مربی بی رحمی است. زمانی به تو یاد می دهد چگونه زندگی کنی که دیگر خیلی دیر شده

Vegetables (L) and assorted grains. Photograph: Thinkstock (Edited by Yahoo! Maktoob)

دست نگه دارید !
این کشتی دارد غرق می شود!

                     دکتر محمد رضاسرگلزایی(روانپزشک)

نمی دانم فیلم سینمایی«تایتانیک» را به خاطر دارید یا نه. در صحنه ای از

این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ (ice
berg) دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول
اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین
نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط
نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق شدن و در میان
مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سو
هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
***
نمی دانم کتاب«قلعه ی حیوانات» نوشته ی «جورج اورول» را خوانده اید یا
نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست.
حیوانات دست به دستِ هم می شوند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون
می کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از
پیروزی انقلاب شان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم
برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی
نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام
عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه
ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به
نام«باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی
حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید
تصمیم بگیرند اما«باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد.
شعار او این است:«من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به
بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه«باکستر»
می توانست از اتفاق وحشتناکی که در«قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری
کند چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از«تغییرات» باخبر شد
که خوک حاکم، او را به یک سلاح فروخت!
***
اولویت بندی(Priority setting) از مهم ترین مهارت های زندگی ست. شما هر
چقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن در
اولویت قرار ندارد. شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال
سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد. شما هر چقدر آرایشگر
قابلی باشید. اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و
باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید.
«کارل مارکس» ، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری
را«تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که
فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند! باهوش ترین و سختکوش
ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و مثال کلان اجتماعی را ازیاد
می برند آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم
مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب
روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا
این تنها وظیفه ی من است؟!



--
زندگی مربی بی رحمی است. زمانی به تو یاد می دهد چگونه زندگی کنی که دیگر خیلی دیر شده......اروین یالوم

دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند...
 
اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،
فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه
امکان بزرگتر شدنمان نیز كاهش می یابد...
آب در عین نرمی و لطافت در
ادامه نوشته

زندگی از نگاه اسکندرمقدونی

مورخان می‌نویسند: اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا در حوالی خراسان) حمله می‌کند. ولی با کمال تعجب مشاهده می‌کند که دروازه آن شهر باز می‌باشد و با اینکه خبر آمدن او در شهر پیچیده بود مردم بدون هیچ هراسی مشغول زندگی عادی خود بودند.
باعث حیرت اسکندر شد زیرا در هر شهری که سم اسبان لشگر
ادامه نوشته

راه بهشت

مردي با اسب و سگش در جاده‌اي راه مي‌رفتند

هنگام عبور از كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را كشت

اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت

ادامه نوشته

انيشتين (از پست عارفه)

دو چيز در اين دنيا بي نهايت است
يکي  جهان آفرينش و ديگري حماقت انسان
البته در باره اولي مطمئن نيستم! 

روز پر هزینه

Photograph: ATTA KENARE/AFP/Getty Images

!!!!!؟ همرنگ جماعت

 همیشه مراقب کسانی که خودشون رو به شکل شما و هم عقیده با شما در میآرن باشید!!!

روماتیسم

کشيشی در اتوبوس نشسته بود که مردي ولگرد ، مست و لايعقل سوار شد و کنار او نشست .
مرد روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشيش پرسيد:پدر روحانی! روماتيسم چگونه ايجاد می شود؟
کشيش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتيسم ، حاصل مستی و ميگساری و بی بند و باری است !
مرد با حالت منفعل  دوباره سرش گرم روزنامه شد .
بعد کشيش از او پرسيد:   حالا چند وقت است که روماتيسم داری؟
مرد گفت من روماتيسم ندارم ! اينجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتيسم بدی است!!!
 
نتايج اخلاقي:
-زود قضاوت نكنيد.
- راجع به موضوعي كه اطلاعات نداريد، اظهار نظر نكنيد.
- از بالا به ديگران نگاه نكنيد .
-از موقعيت اجتماعي خود سوء استفاده نكنيد

An Arab man using a laptop on a car bonnet in the desert. Photograph: Digital Vision/Thinkstock

قیام ۱۹ دی از نگاهی دیگر
علایی، حسین - روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد.
روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد. اما این ماجرا خیلی ساده شروع شد و بهانة آن را خود حکومت فراهم کرد. در روز 17 دی ماه روزنامة اطلاعات که توسط یک سناتور مورد اعتماد اداره می شد مقاله ای را با عنوان ارتجاع سرخ و سیاه علیه آیت الله خمینی که توسط شاه به عراق تبعید شده بود به چاپ رساند. چاپ این مقاله مورد اعتراض طلاب حوزة علمیة قم قرار گرفت و من که خود در آنجا بودم به اتفاق تعدادی از طلاب به درب منزل تعدادی از اساتید حوزة علمیه قم مراجعه کردیم تا آنها به درج یک طرفة مقالة توهین آمیز علیه شخصیت محبوب مردم اعتراض کنند. این رفت و آمد به درب خانة علمای قم دو روز به طول انجامید و حکومت شاه به بهانة نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضین را کشت و عده ای را نیز مجروح کرد. رفتار غلط مأمورین امنیتی شاه،نارضایتی مردم از حکومت سلطنتی را به اوج رسانید و به استمرار آن کمک کرد.چنین رفتاری موجب شد تا چهلم ها در ایران به راه بیفتد و رژیم شاه ظرف یک سال بیش از 2000 نفر از مردم معترض را در خیابان های شهرهای مختلف بکشد.ولی هرچه بر کشته های خیابانی و بازداشت مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده می شد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته می شد. تا قبل از این حوادث، مردم مستقیما شاه را خطاب مخالفت های خود قرار نمی دادند و سعی می کردند تا انتقادات را متوجه نبود آزادی بیان در کشور،فقدان آزادی های سیاسی و رفتار بد مأمورین دولتی به ویژه عناصر گارد شاهنشاهی و در نهایت دولت وقت بکنند. اما تداوم رفتارهای خشن حکومت و سرکوب شدید اعتراضات باعث شد که مردم لبة تیز مخالفت های خود را متوجه شخص شاه بکنند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شوند. نامه نگاری ها به شاه شروع شد و او به حق عامل همة نابسامانی های کشور اعلام شد. این روند ادامه یافت تا آن که مردم، آزادی و نجات خود را در برپایی جمهوری اسلامی دیدند تا هم از حکومت یک شخص به صورت مادام العمر جلوگیری کنند و هم مردم با انتخابات آزاد بر سرنوشت خود حاکم باشند و هم حکومت برخاسته از متن فرهنگ مردم که اسلام است باشد و تعارضی بین باورهای مردم و اَعمال حاکمیت نباشد. به هر حال شاه به سرکوب ها و توسعة اختناق ادامه داد تا با رهبری امام خمینی همة مردم علیه وی بسیج شدند و او برای نجات جان خود و خانواده اش مجبور به فرار از کشوری شد که خود را صاحب آن می دانست. به نظر می رسد احتمالا سوالات زیر پس از فرار برای شاه مطرح شده باشد که می تواند برای سایرین تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد.
1-اگر در واکنش به حضور مردم در مجالس ترحیم فرزند امام خمینی سعة صدر به خرج می دادم و با مقالة توهین آمیز که نویسندة آن داریوش همایون وزیر اطلاعاتم با اسم مستعار بود،مردم را تحریک نمی کردم بهتر نبود؟
2- اگر پس از انتشار مقاله در روزنامة حکومتی، اجازه پاسخ به آن مقاله را در همان روزنامه می دادم حکومتم دوام بیشتری نمی یافت؟
3- اگر به مردم معترض اجازة راهپیمایی مسالمت آمیز را می دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم ، مسئله خاتمه نمی یافت؟
4- اگر به مأمورین دستور می دادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند ،نتیجة بهتری نمی گرفتم؟
5- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفتگو و مراوده با آنها را باز می کردم کار به فرار من از کشور می انجامید؟
6- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟
7- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور،وجود مخالف را می پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی توانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟
طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که در کاخ سلطنت با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند. فاعتبروا یا اولی الابصار

يکی بود يکی نبود. يه روزی روزگاری يه خانواده ی سه نفری بودن. يه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از يه مدتی خدا يه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما ميده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسيدن که پسرشون حسودی کنه و يه بلايی سر داداش کوچولوش بياره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زياد شد که پدر و مادرش تصميم گرفتن اينکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدی ……….
به من می گی قيافه ی خدا چه شکليه ؟ آخه من کم کم داره يادم مي ره؟؟؟؟؟؟