سواد خبری چیست؟ - دانش ارتباطات - اشرف احدزاده
از اواسط دهه 2000 وحشتی بر صنعت مطبوعات امریکا مستولی شد. کاهش تیراژ روزنامه ها و همچنین افت درآمد حاصل از آگهی ها بسیاری از مدیر مسئولان روزنامه ها را به تعدیل نیروی انسانی واداشت. عمر برخی از روزنامه های پر آوازه مانند راکی مانتین نیوز[1] به پایان رسید و روزنامه های دیگری مانند شیکاگو تریبون[2]، لس آنجلس تایمز[3] و فیلادلفیا اینکوایرر[4] به سمت ورشکستگی رفتند. همزمان با این تحولات به پشتوانه قابلیت های اینترنت و تکنولوژی های نوین ارتباطی مباحث جدیدی نیز مانند همگرایی رسانه ای، حذف دروازه بانان خبری، محو شدن مرز میان مصرف کننده و تولید کننده پیام مطرح شد. تکنولوژی های نوین ارتباطی فرصت های بی بدلیل و نامحدودی را برای مصرف، تولید و توزیع اطلاعات در اختیار میلیون ها نفر در سرتاسر دنیا قرار دادند.
زندگی در جهان رسانه = دانش ارتباطات - مجموعه گفتارهایی از دکتر نعمتالله فاضلی
اشاره: "رسانه و فرهنگ" عنوان مجموعه گفتارهایی از دکتر نعمتالله فاضلی، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی و از جامعهشناسان و صاحبنظران برجسته این حوزه است. وی در نخستین گفتار با عنوان: "انقلاب رسانهای در فرهنگ" در ضرورت و اهمیت این بحث برای جامعه ایران به سه دلیل اشاره کرد: مناسبات گسترده و پیچیده رسانهها و فرهنگ، چالشها، تضادها، تنشها و بحرانهای ناشی از این رابطه و انقلاب رسانهای در فرهنگ.
اکنون در دومین بخش از این مجموعه گفتار در پاسخ به این سئوال که مطالعات رسانهای چه میگویند؟ دکتر فاضلی ابعاد و تاثیرات مختلف زندگی در جهان رسانه را تشریح کرده است.
تهرانیان و نظریه پارازیت در مقابل ارتباط = دانش ارتباطات - دکتر هادی خانیکی
پرفسور مجید تهرانیان که در آستانه هفتاد و پنج سالگی(1391-1316) در آمریکا درگذشت، از معتبرترین و شاخص ترین نظریه پردازان و محققان ایرانی ارتباطات در عرصه بین الملل است. نام او در حوزه مطالعات ارتباطات و توسعه که از جمله بخش های جوان و جهان گیر و پردامنه ارتباطات است، برجسته و ماندگار است. او خود را متعلق به نسل دوم نظریه پردازانی میداند که با الهام از نظریه های وابستگی میان توسعه و توسعه نیافتگی نسبت به نقش رسانه ها برخورد انتقاد آمیزتری داشته اند. این نسل که اندیشمندانی چون اورت راجرز، هربرت شیلر، پائلو فریره و بلتان و مجید تهرانیان را دربر میگیرد، پس از نسل اول نظریه پردازان ارتباطات و توسعه قرار میگیرند. نسل اول بیشتر قائل به نقش خوش بینانه رسانه ها به عنوان محرک نوسازی بود و اندیشمندانی چون ویلبرشرام، دانیل لرنر، لوسین پای، دیوید مک کله لند، فردریک فرای و حتی اورت راجرز را شامل میشد.
"کارل گوستاویونگ"
گسترش شخصیت ...
یکی از پر هزینه ترین چیزهاست ...
"نون نوشتن" اثر محمود دولت آبادی
آرامش
آرامش محصول تفکر نیست، هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلی است که ارزش فکر کردن ندارند.
قلم قاضی از دستش به زمین افتاد ..
بهلول به قاضی گفت :
جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار ..
قاضی به تمسخر گفت :
واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است .. صحیح است .. آخر این قلم است نه کلنگ ! ..
بهلول جواب داد :
مردک .. تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی ..
با احکامیکه با این قلم مینویسی خانه های مردم خراب می کنی ..
حال تو بگو این قلم است یا کلنگ ؟ ...
قورباغه ها .. منوچهر احترامی ...
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند ..
لک لک ها مارها را خوردند .. و قورباغه ها شادمان شدند ..
لک لک ها گرسنه ماندند .. و شروع کردند به خوردن قورباغه ها ..
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند ..
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند ..
و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند ..
مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند ..
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که ..
برای خورده شدن به دنیا می آیند ..
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است ..
اینکه نمی دانند ..
توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان ... !
پدر:برو يه نوشابه واسم بگير
پسرش:كولا يا پپسي
پدر:كولا
... پسرش:دايت يا عادي
پدر:دايت
... پسرش:قوطي يا شيشة
پدر:قوطي
پسرش:كوچك يا بزرگ
پدر:اصلا نميخام واسم آب بيار
پسرش:معدني يا لوله كشي
پدر: اب معدني
پسرش:سرد يا گرم
پدر:ميزنمتا
پسرش:با چوب يا دمباي
پدر:حيوون
پسرش:خر يا سك
پدر:گمشو از جلو چشام
پسرش: پياده يا با دو
پدر:با هر جي برو فقط نبينمت
پسرش:باهام مياي يا تنها برم
پدر:ميام ميكوشمت ا
پسرش: با چاقو يا ساطور
پدر:ساطور
پسرش:قربانيم ميكني يا تيكه تيكه
پدر:خدا لعنتت كنه قلبم وايساد
پسرش: ببرمت دكتر يا دكترو بيارم اينجا
دیالوگ
آرام زندگي كن!كتاب: «تائو ت ِ چنگ» نوشته: لائوتسه
داش ابرام
پرویز اسلامپور، شاعر برجسته ایرانی، درگذشت.
پرویز اسلامپور پس از یداله رویایی موثرترین شاعر شعر حجم به شمار می رود. اسلامپور از امضا کنندگان بیانیه شعر حجم بود.
از اسلامپور چهار مجموعه شعر در نیمه دوم سالهای دهه ۱۳۴۰ خورشیدی منتشر شده است: " وصلت در منحنی سوم" ، " نمک و حرکت ورید، " سطح شبح و در سفر پاک" و "پرویز اسلام پور". کتاب آخر که پرویز اسلام پور نام دارد توزیع نشد. آثار اسلامپور تنها چاپ اول داشته و دیگر هرگز تجدید چاپ نشده است.
اسلامپور دهه های آخر عمرش را در پاریس زندگی می کرد.
شعری از اسلامپور:
برای چراغهای همسایه ات هم نور آرزو کن
بی شک حوالی ات روشنتر خواهد شد . . .
ﺳﻮﺕ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ : ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﺎ ﺍﻗﺎﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺳﻤﺖ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻮﺕ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﻼﺱ 50 ﻧﻔﺮﯼ, ﺍﻭﻧﻢ ﻣﺨﺘﻠﻂ, ﻓکر ﮐﻦ
فروغ صبح دانایی کتاب است
همنشینی بِه از کتاب مخواه
که مصاحب بود گه و بیگاه
این چنین همدم لطیف کی دید
که نرنجید و هم نرنجانید
همو در بیتی دیگر، بهترین دوست را در هنگام تنهایی کتاب میداند، و آفتاب دانش و دانایی را در پس افقهای روشن و درخشان دانش ترسیم میکند:
انیس کنج تنهایی کتاب است
فروغ صبح دانایی کتاب است
ظهور زنان عربستان سعودی از پشت پرده
مارتین لوترکینگ
سومین دوشنبه ژانویه هر ساله در آمریکا روز ملی بزرگداشت مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش برابری در این کشور است. او ۱۵ ژانویه ۱۹۲۹ متولد شد و در ۴ آوریل ۱۹۶۸ درگذشت
زندگینامه باراک
اولین دوره ریاست جمهوری باراک اوباما از بیستم ژانویه سال ۲۰۰۹ میلادی آغاز شد که مطابق است با اول بهمن ۱۳۸۷ خورشیدی. وی برای چهار سال دیگر نیز توسط رای دهندگان به این مقام برگزیده شد و دور دوم ریاست جمهوری را از بیستم ژانویه ۲۰۱۳ آغاز کرد.
باراک اوباما نخستین آمریکایی –آفریقایی تباری است که در طول تاریخ آمریکا به عنوان ریاست جمهوری این کشور انتخاب شده است.
اثر کامبیز درم بخش
هرکسی از ظن خود شد یار من!
عکاسان ایرانی: « کاوه گلستان »
تاریخ تولد: ۱۷ تیر ۱۳۲۹ – آبادان، ایران
تاریخ فوت: ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ – سلیمانیه، عراق
«من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، می توانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند» / زندهیاد کاوه گلستان
توقع...
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
پـَـــ نــه پـَــــ
مامان و بابام موقع جابه جا کردن مبل یکدفعه ولش کردند رو پام اشکم در اومده، تازه می پرسن دردت اومد؟
پـــ نــه پـــ از اینکه می بینم رابطه شما دوتا انقدر خوبه و با هم همکاری می کنید، دارم اشک شوق می ریزم!!!
حکایت جالب جهانگیر خان

جهانگیر رزمی، اولین فرزند مادری خانهدار و پدری کارمند ارتش، در منطقه صنعتی اراک بزرگ شد. رزمی در یک مغازه عکاسی به پسر عمویش در ظهور فیلم و گرفتن عکس از عروسان و سربازان کمک میکرد. در سال ۱۹۶۰ در سن ۱۲ سالگی یک دوربین روسی لوبیتل – ۲ خرید.
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!
|
مرد ملاک وارد روستا شد. آوازه اش را از ماهها پیش شنیده بودند. زمینها را میخرید. خانه ها را ویران میکرد و ساختمانهایی مدرن بر آنها بنا میکرد.
پیشنهادهایش آنقدر جذاب بود که همه را وسوسه میکرد. روستاها یکی پس از دیگری به دست او ویران شده بود. نوعی حرص عجیب داشت. حرص برای زمینخواری...
همه میدانستند که پیشنهادهای مالی جذابش، این روستا را نیز نابود خواهد کرد.
***
کدخدا آمد. روبروی مرد ایستاد. مرد در حالی که به دامنه کوه خیره شده بود گفت: کدخدا! همه این املاک را با هم چند می فروشی؟
کدخدا سکوتی کرد و گفت: در ده ما زمین مجانی است. سنت این است که خریدار، محیط زمی ن را پیاده میرود و به نقطه اول باز میگردد. هر آنچه پیموده به او واگذار میشود.
مرد ملاک گفت: مرا مسخره میکنی؟
کدخدا گفت: ما نسلهاست به این شیوه زمین می فروشیم.
***
مرد ملاک به راه افتاد. چند ساعتی راه رفت. گاهی با خود فکر میکرد که زودتر دور بزند و به نقطه شروع بازگردد، اما باز وسوسه میشد که چند گامی بیشتر برود و زمینی بزرگتر را از آن خود کند. تمام کوهپایه را پیمود...
غروب بود. روستاییان و کدخدا در انتظار بودند. سایه ای از دور نمایان شد. مرد ملاک کم کم به کدخدا و روستاییان نزدیک می شد.
زمانی که به کدخدا رسید، نمیتوانست بایستد. زانو زد. حتی نمیتوانست حرف بزند. بر روی زمین دراز کشید و جان داد.
نگاهش هنوز به دوردستها، به کوهپایه ها، خیره مانده بود.
کوهپایه هایی که دیگر از آن او نبودند...
لئوتولستو |


