هر شب به دنبال خبری خوش
خواب های تورا مرور می کنم ... !
يك خانم و يك آقا كه سوار قطاري به مقصدي خيلي دور شده بودند، بعد از حركت قطارمتوجه شدند كه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم ميباشد ، با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگري وارد كوپه نخواهد شد.
آموختهام که هیچگاه نجابت و تواضع دیگران را به حساب حماقتشان نگذارم . . .

عناوین کامل مجلات آی اس آی open access
چند تا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگارش از پست رسیده عارفه
1- چرا دکمه های لباسهای زنانه اغلب در سمت چپ قرار دارند؟
چون بیشتر مردم با دست راست کار می کنند به همین سبب دکمه های لباس را سمت راست می دوختند تا افرادی که راست دست هستند به آسانی بتوانند دکمه های لباس خود را باز کرده یا ببندند. زنان اشرافی و ثروتمند جامعه در آن زمان هیچ گاه لباس خود را شخصاً به تن نمیکردند، بلکه خدمتکاری داشتند که این کار را برایشان انجام میداد. چون خدمتکار برای بستن یا گشودن دکمه لباس بانوی خود مقابل او قرار میگرفت، دوزندگان لباس زنانه معمولاًدکمه لباس را در سمتی قرار میدادند که خدمتکار بتواند به راحتی با دست راست خود آنها را باز کرده یا ببندد. از این رو دکمه لباس زنانه را سمت چپ میدوختند، هرچند امروزه استفاده از دکمه عمومیت یافته و دیگر از خدمتکاران خبری نیست، اما هنوز هم این اصل به قوت خود باقی مانده و دکمههای لباسهای زنانه سمت چپ دوخته میشود.
!!! در حالی که بستن دکمه چپ برای خانمها اغلب مشکل است
امتحان کنید و ببینید چه می شود(چند یادگار از وبلاگ بک واتر)
" امید بستن، خطر ناامید شدن را در بر دارد و تلاش کردن، خطر شکست خوردن را ! ". ولی باید خطر کرد، زیرا بزرگترین خطر در زندگی، خطر نکردن است! آدمی که خطر نمی کند، یعنی هیچ کاری نمی کند؛ هیچ چیز ندارد؛ هیچ چیز نیست و هیچ چیز هم نمی شود. شاید از رنج و اندوه اجتناب کند، ولی نه یاد می گیرد، نه احساس می کند، نه عوض می شود، نه رشد می کند، نه عاشق می شود و نه زندگی می کند. او با یقین های بی اساس به زنجیر کشیده شده است و با یک برده فرقی ندارد، او آزادیش را به باد داده است. آن یقینی که انسان را از خطر کردن می ترساند، حقه است. انسان فقط هنگامی واقعاً آزاد است که بتواند خطر کند و به تمام اشتباهاتی که همه گفته اند بله، بگوید نه. امتحان کنید و ببینید چه می شود.
" دکتر لئوبوسکالیکا "
واژه شکست را قلم بگیرید
" اعتقاد به شکست از راه های مسموم کردن ذهن است. وقتی درون خود احساسات منفی داریم به جسم ، نحوه ی تفکر و روحیات ما لطمه می خورد. بزرگ ترین عامل جلوگیرنده اغلب مردم ترس از شکست است ولی باید باور داشته باشیم که چیزی به نام شکست وجود ندارد آن چه هست نوعی نتیجه است شما همیشه به نتیجه می رسید اگر این نتیجه ها دلخواه شما نیستند نحوه عمل را عوض کنید تا به نتایج تازه ای برسید . کلمه شکست را قلم بگیرید و زیر کلمه ی نتیجه خط بکشید و سعی کنید از هر تجربه چیزی بیاموزید "
" آنتونی رابینز "
این قافلـه ی عمر عجب می گــذرد
دریاب دمی که با طرب می گــذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گــذرد
بر سنگ قبر کشیشی در سن پترزبورگ چنین نوشته شده بود :
" آن هنگام که جوان بودم و فارغ از همه چیز و تخیّلم مرز و محدوده ای نمی شناخت، در سر آرزوی تغییر دنیا را می پروراندم. بزرگتر و خردمندتر که شدم دریافتم جهان تغییرناپذیر است، پس افق اندیشه ام را محدودتر کردم و بر آن شدم تا تنها کشورم را تغییر دهم. اما این هم عملی نبود .
پس از سال ها زندگی و تجربه، آخرین تلاش ناامیدانه خود را صرف تغییر خانواده ام کردم. اما افسوس آنها نیز که نزدیکترین کسان به من بودند تغییر نکردند .
اکنون که در بستر مرگ آرمیده ام، به ناگاه حقیقتی را یافته ام. تنها اگر خودم را تغییر داده بودم، آن گاه نمونه ای می شدم برای اعضای خانواده ام تا آنان نیز خود را تغییر دهند. با انگیزه و تشویق آنها چه بسا کشورم نیز اندکی اصلاح می شد، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر بدهم ! "
دانه می کارم
دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت . اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را .
اولی گفت : " آدمیزاد در شتاب آفریده شده ، پس باید در جستجوی حقیقت دوید آنگاه دوید و فریاد برآورد : " من شکارچی ام ، حقیقت شکار من است . " او راست می گفت : زیرا حقیقت غزال تیز پایی بود که از چشم ها می گریخت .
اما هرگاه که او از شکار حقیقت باز می گشت ، دست هایش به خون آغشته بود . شتاب او تیر بود . همیشه او پیش از آنکه چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد او را کشته بود .
خانه باورش مزین به سر غزالان مرده بود . اما حقیقت غزالی است که نفس می کشد .
این چیزی بود که او نمی دانست .
دیگری نیز در پی صید حقیقت بود . اما تیر و کمان شتاب را به کناری گذاشت و گفت : خداوند آدمیان را به شکیبایی فراخوانده است پس من دانه ای می کارم تا صبوری بیاموزم . و دانه کاشت ، سال ها آبش داد و نورش داد و عشق داد . زمان گذشت و هر دانه ، دانه ای آفرید . زمان گذشت و هزار دانه ، هزاران دانه آفرید . زمان گذشت و شکیبایی سبزه زار شد . و غزالان حقیقت خود به سبزه زار او آمدند . بی بند و بی تیر و بی کمان .
و آن روز ، آن مرد ، مردی که عمری به شتاب و شکار زیسته بود ، معنی دانه و کاشتن و صبوری را فهمید . پس با دست خونی اش دانه ای در خاک کاشت .
عرفان نظرآهاری
پ ن پ
Ten Year Rockers
The name of this boy a little strange Band - "Haunted Hero", but the boys knocked God forbid anyone. They deservedly become popular in its ten years and collected a lot of people at his concerts. It is noteworthy that among their fans are not the five-year girl, but already adults. |
سروها ایستاده میمیرند
ای مبارک، به بقیه همارات هم بگو که نوبت اونا هم می شه

کامران
کامران الهیان یک کارآفرین خلاق در زمینه تکنولوژیهای جدید، یک سرمایه گذار در زمینه طرحها و ایده های نوین و یک انسان نوع دوست و خیر است. او که یکی از مشهورترین کارآفرینان در آمریکاست، طی این گفتگو در باره فعالیتها، موفقیتها و شکستهایش برای ما میگوید.
Schadenfreude
شادنفرويده كلمه اى است آلمانى متوارد در زبان انگليسى و معناى آن احساس خوشحالى از بدبيارى ديگران است.
پ ن پ
رقص واژگان
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. |
چهار حکایت از بهلول
پ ن پ
صدای خرپفش کشتمون ! تکونش دادم از خواب پریده، میگه سر صدام اذیتت میکنه ؟میگم پـَـَـ نه پـَـَـ جنس صداتو دوست دارم میخواستم بت بگم سعی کن تو اوج که میری رو تحریرات بیشتر کار کنی!
پ ن پ
آمپولارو دادم به پرستاره ...میگه آمپول بزنم؟
پَ نه پَ توش آب پر کن تفنگ بازی کنیم!
سرمقاله -مجله موفقیت شماره 217
ياران خوب مجله موفقيت؛ سلام.
چند روز پيش داشتم با يكي از بزرگان موفقيت ايران گفتوگو ميكردم. انساني كه درآمدي فوق تصور دارد، به سادگي در دلها نفوذ ميكند و بدون ترديد جزو 20 مرد كارآفرين كشور است.
از ايشان پرسيدم: در مواقع بحران، شكست و يا اتفاقات غيرقابل پيشبيني، چه ميكرديد؟
گفت: «بازنده؛ وقتي در كاري شكست ميخورد تا آخر عمر ديگر به سراغ آن نميرود. درست مثل اجاق داغي كه كودكي، بيهوا يا از سر كنجكاوي، دست خود را به آن ميزند. دست، ميسوزد و او حتي تا مدتها به طرف اشياء مشابه آن اجاق نيز نميرود. اما برندگان؛ اينگونه نميانديشند. وقتي نتيجه كار، دلخواهشان نيست با خود ميگويند: حالا ميدانم چه كاري را نبايد انجام دهم!»
اين كارآفرين موفق ميگويد: بايد راه افتاد و دست به عمل زد. اگر دانش كاري را داريد، اگر انرژي مثبت حركت در شما وجود دارد، بايد كاري كنيد، تغييري ايجاد كنيد.
اين ثروتمند بزرگ ايراني ميگويد: از شروع چاپ مجله موفقيت، همراه آن بوده است. زماني بوده كه نتوانسته حتي به طور كامل آن را مطالعه كند اما ميگويد در بسياري از بحرانها؛ از مطالب اميدبخش مجله، بهره برده است.
اعتقاد ايشان بر اين است كه بايد كسي را پيدا كنيم تا بتواند موفقيتي را كه در زندگي لايقش هستيم به ما آموزش دهد.
بزرگترين راز موفقيت دوست من؛ انضباط شخصي است. تمركز روي يك موضوع كه عاشقانه آن را دوست دارد. موضوعي كه شور و شوق در قلبمان ايجاد كرده و برنامهريزي منسجم و منظم براي آن، معجزه ميآفريند.
دوستان خوب موفقيت!
به ياد اولين باري كه عاشق شدهايد، بيفتيد (اگر نشدهايد دعا ميكنم به زودي عاشق شويد).
يادتان هست كه حتي در يك لحظه از شبانهروز به غير از عشقتان به چيز ديگري فكر نميكرديد؟
امروز نيز كاري را انجام دهيد كه عاشقش هستيد، بدون پيچاندن، بدون دور زدن افراد، بدون شيطنت، صاف و ساده!
كافي است عشقتان را يافته و تمام مهر جهان را به آن وارد كنيد.
پيش به سوي موفقيت از مسير درست
احمد حلّت
چيزهاي بي ارزش را نچشيد
مشكل اصلي اين است كه زندگي قبل از ما هم جريان داشته و ما را هم مانند ديگران در مسيرش با خود ميبرد و اين در حالي است كه ما تازه در ابتداي يادگيري و كسب معلومات لازم براي زندگي هستيم و تنها اميدواريم كه روزي به همه ي جوانب دست پيدا كنيم ، پس بطور منطقي دانش ما هميشه عقب تر از زندگي است.
در اينجا به درسهايي از زندگي اشاره كرده ايم كه براحتي ميتوانيد از آنها بهره بگيريد :
رحمتی کن تا ایمان، نان و نام برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند، نه از آنان که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند.....
خدایا !
مگذار که:
ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر، مرا با کسبه دین ، یا حَمَله تعصب ، و عَمَله ارتج...اع هم آواز کند.
خدایا !
مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده بیمار می نماید، مصون دار تا به رعایت مصلحت ، حقیقت را ذبح شرعی نکنم.
من وبزرگمهر هم جاتون خالی جمعه رفتیم سیدین - اولین استخر بزرگمهر
دکتر الهی قمشه ای می گوید
یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است .
قصه چنین است که سلیمان فرزند داود ، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود ، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند . این دیوان ، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد
باشند ، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند ، خادم دولتسرای عشق شوند.