کنسل پدیای مذاکرات
ملتی عجیب هستیم. یا از آنطرف دیوارِ افراط افتادهایم در حیاط خلوت یا از اینور، آویزان جانپناهِ تفریط هستیم و عنقریب است سقوط کنیم به ایوون جلویی! یا فسیلِ فکری هستیم یا منحطِ غربزده... همزمان هم عقبمانده هستیم هم جلورفته! هم خودجوش دمپائیپرتابکن، هم بیبخارِ وطنفروش... هم لیبرال خودفروخته هستیم و هم اصولگرای خویشفرما... بنابراین حتی اگر توافقی صورت گیرد، به فنا دادن کل مذاکرات تنها در نیم ساعت امکانپذیر است، مثلا به این سه روش:
حالت الف: عجیب نیست همین متنی که الان یک سال است کلی کارشناس دارند مینویسند، اینقدر بدخط و نامفهوم باشد که هر کس آن را شکل متفاوتی تفسیر کند... مورد داشتیم کلماتی مثل «توانایی»، «پیشرفت»، «غنی» و «توقف» را در جمله «ایران متعهد است پیشرفت توانایی غنیسازیاش را متوقف کند» به 34 شکل متفاوت معنا کرده است و بعد مدعی شده است که ایران چی؟ متعهد؟ مگر نمیدانید ایران جزو کمپین غیرمتعهدها ست؟ یک نفر خیلی جدی معتقد بود منظور از «نسل بعدی» در جمله: «ایران نباید هیچگونه سانتریفیوژ نسل بعدی نصب کند» متولدین 80 به بعد است و ما حق داریم هرگونه سانتریفیوژی نصب کنیم! یک مدیر توانمند هم دیدم چشمک میزد و میگفت: «بیا جلو رازی را بهت بگویم» ما هم رفتیم جلو... ایشان گفت: «در متن تفاهمنامه اومده ایران حق نداره بدون بازفرآوری، پلوتونیوم را از سوخت مصرف شده جدا کند. این یعنی با بازفرآوری میشود این کار را کرد و ما میکنیم چون میتوانیم!»
حالت ب: شاید همین چهار سال بعد کلا یادمان برود که ظریف کی بود و هسته چی بود و ژنو کجا بود و ارتباط عراقچی با ونیز چه بود و توافق بر سر چی بود و قطعنامهها برای کدامین رایحه خدمت بود و در روز توافق، مادربزرگِ خونگرم بنده چند ساله بود و از ساعت چند اینجا بود و کی خستس و اون عقبیا حال میکردند یا نه؟ باز هم کسی در ایران به قدرت میرسد که چنین اعتقاداتی دارد: «کشورهای گستاخِ غربي همین که در غرب قرار گرفتهاند، منحط بودنشان به اثبات رسیده. بدونشک برای به زانو درآوردن این قدرتهای نهچندان بزرگ، تنهاترین روش دیپلماسی این است که کلا مذاکره نکنیم. ولی منظور این نیست که درِ دیپلماسی بسته شود، نه... حرف این است که چرا باید با آنها مذاکره کنیم؟ چرا آنها نیایند با ما مذاکره کنند؟ بنده از شما سوال میکنم، مگر گابن و گامبیا چه کم از فرانسه و آمریکا دارد؟ و چرا هیچ کشوری همپیمان کومور نیست؟ آنقدر قطعنامه بدهید تا توافقدانتان پاره شود! غربیها چیِ کی هستند که ما با آنها توافق کنیم؟
حالت ج: یک نفر در غرب روی کار میآید که معتقد است ایران مرکز شرارت است. در غرب هم همه مثل گالیله نیستند روی حرفشان بمانند. آنجا هم کلی آدم نامتعادل زیستن مینماید. چرا راه دور برویم، همین پدر و مادر نازنینِ خودمان، یکدورهای صبحها تصمیم به طلاق میگرفتند، ظهرها منصرف میشدند... عصرها ياد دوران شكوهمند جوانيشان ميافتادند و باز عاشق هم ميشدند... شاید یک نفر مثل لوران پافیوس بیاید کاخ سفید و مرتبا ما را به گزينههاي روي ميز ارجاع بدهد و چنین شرایطی بگذارد: «ایران باید در برابر غرب زانو بزند تا آنها به نهايت موفقيت سياسي و اقتصادي نائل شوند. باید تمام بود و نبود شما به بودنِ ما وابسته باشد. آیا بهتر نبود شما برای رهیافت بیشتر، ما را به عنوان مرکز جرم، مرکز علم و حتی مرکز ژئوپولتیک هستی میپذیرفتید؟ خلاصه یه همچین اوضاعی!