عواقـب فضولــی
فرانك صادقي
 دلتان نخواهد فضولی هم عالمی دارد برای خودش؛ خیلی سخت است بتواني وقتي سوار مترو، اتوبوس و تاکسی شدي بر نفس اماره خود چیره شده و از شنیدن حرف‌های مردم و خواندن پیامک‌هایشان خودداری کنی. تقصیر خود آدم که نیست. گوش است دیگر، هرنوع ارتعاش موجود در هوا را می‌شنود. چشم است دیگر، هر جا چراغی پیدا کند مانند پشه سریع جذبش می‌شود. 100البته اگر بخواهیم مانند والدین سختگیر که کودکان خود را محدود و تهدید می‌کنند این اعضا را سرزنش کنیم سرکش می‌شوند،عقده ای می‌شوند، بد عادت می‌شوند، حریص می‌شوند. یکهو دیدی ناخودآگاه گوش عقده ای آدم می‌رود و می‌چسبد به دیوار و داور ناخواسته مشاجره همسایه می‌شود. (البته گوش شيطان كور) یا یک چشم عقده ای هم ممکن است هرز بشود و از کوچکترین سوراخ بزرگترین حوادث را ببیند. پس به خاطر جلوگیری از این عواقب شوم ما این اعضا را محدود نکرده و اجازه مي‌دهيم راحت باشند. برای مثال همین دیروز سوار تاکسی شدیم و مسافت ناچیزي را طی کرده بوديم و همه چیز خوب و خوش بود و داشتیم برای خودمان به صدای آن بانوی خوشحال توی رادیو گوش می‌کردیم و درفکر این بودیم که این همه انرژی را از کجا می آورد که یکدفعه گوشمان دست حواسمان را گرفت و پیچید به جانب سخنان بانوی کنار دستی‌مان... در حال مکالمه با تلفن اش بود. زن بیچاره قوم شوهر را برای شام دعوت کرده بود و تدارکات حسابی دیده بود و داشت با یکی از دوستانش متلک‌ها و لیچارهایی که برای شب کنار گذاشته بود را مرور می‌کرد تا رسید به قسمت جذابش که همانا متلک آبدار به خواهرشوهرش بود. طفلكي 6 ماه آزگار منتظر رسيدن چنين لحظه‌اي بود. متاسفانه برخلاف هميشه خيلي زود به مقصد رسیدم و مجبور شدم از تاکسی پیاده بشوم. باور کنید از صبح تا الان ذهن‌مان درگیر است؛ از یک سو دلمان شور قوم شوهر بیچاره آن خانوم را می‌زند که قرار است شسته شده و روی بند پهن شوند و از یک سو دلمان برای خود خانم می‌سوزد که به تنهایی قرار بود آن همه شام بپزد. حال به این نتیجه رسیده ایم که کاش مثل والدین سختگیر اعضا را همچون کودکان سرکش محدود می‌کردیم تا عقده ای شوند اما  اینگونه درگیر این همه سوال بی سرو ته و بی جواب نشويم كه شب امتحاني تمام فكرمان نزد خواهرشوهر آن خانم باشد. كاش لااقل بعد از خواندن اين مطلب زنگ بزنند و ماجرا را تعريف كنند... بميري فضولي كه آدم را از زندگي مي‌اندازي.