سونامی قریبالوقوع
سخن گفتن از «اخلاق در ورزش» مثل سخن گفتن از انتظار برداشتن یک لیوان آب شیرین از یک اقیانوس است، مثل آن است که در شهری که آلودگی هوا سراسر آن را گرفته است بپرسیم کدام محله یا کدام مجتمع آپارتمانی از هوای پاکیزه میتواند برخوردار باشد. در این گونه طرح مساله، آگاهانه یا ناآگاهانه، نوعی دروغ مستتر است: تو گویی این صرفاً در حوزه ورزش است که ما با بی اخلاقی مواجهیم. آنگاه به دنبال عامل بیاخلاقی در حوزه ورزش میگردیم و روی اشخاص، مدیریتها، بازیگران، تماشاگران، تماشاگرنماها (که واژهای بسیار تصنعی و بی معناست) یا حتی عوامل خارجی و بیگانه دست میگذاریم. متاسفانه برخی با «عقل انتزاعی» و نه «عقل انضمامی» میاندیشند. عقل انتزاعی به زبان ساده یعنی زدن حرفهای درست اما بی ارتباط با واقعیت؛ عدم توجه به واقعیتها و شرایط؛ از اهداف، آرمانها، ارزشها و برنامهها گفتن اما به شرایط تحقق آنها نیندیشیدن؛ حرکت از مفاهیم به سوی واقعیات؛ حرفهای خود را به واقعیت دیکته کردن و انتظار تبعیت واقعیات را از حرفهایمان داشتن. گاه تصور میشود «حقیقت» صرف یک «بازی زبانی» است و ما با عمل تفوّه و بازیهای زبانی خویش میتوانیم حقایق را بیافرینیم. یکی از نشانههای عقل انتزاعی عقل تکه تکه شده و درک تکهتکه مسائل است. شریعتی از تمثیل «منطق مش ابرام» برای نشان دادن این عقل تقطیع شده و تکه تکه استفاده میکرد: مش ابرام کسی بود که در تهران زندگی میکرد اما برای استحمامش به قم میرفت. وقتی از وی پرسیده میشد که چرا تو برای حمام رفتن به قم میروی؟ استدلال میکرد هزینه حمام در تهران ۲۰ ریال است اما در قم ۱۰ ریال، تازه در قم در حمام یک چای دارچینی نیز میدهند. وقتی مش ابرام مورد اعتراض قرار میگرفت که مرد خدا! تو ۱۰ ریال کرایه ماشین رفتنت از تهران به قم و ۱۰ ریال نیز کرایه ماشین بازگشتت از قم به تهران است، این طوری که هزینه حمام رفتنت در قم با توجه به کرایه ماشینت خیلی بیشتر از هزینه حمام در تهران است، با کمال تعجب میپرسید: کرایه ماشین چه ربطی به هزینه حمام دارد؟ متأسفانه برخی نیز در خیلی از موارد با یک چنین منطقی درباره بسیاری از مسائل میاندیشند. و نمونهاش همین سخن گفتن از «اخلاق در ورزش»، «اخلاق در خانواده»، «اخلاق در نظام اداری»، «اخلاق در مدارس»، «اخلاق حرفه ای» «اخلاق پزشکی» و... است. اما کمتر به این امر اندیشیده میشود که آیا نباید میان همه اینها یک پیوند و ارتباطی وجود داشته باشد؟ آیا نمیتوان چنین اندیشید که گویی این شیرازه تسبیح حیات اخلاقی ماست که پاره شده و در نتیجه این دانههای تسبیح در همه حوزهها پراکنده شده است؟ آیا نباید این شیرازه را مستقل و مقدم بر همه حوزههای مذکور مورد پرسش و پژوهش قرار داد؟ بیاخلاقی در حوزه ورزش صرفاً یک نشانه (symptom) است، درست مثل یک تب که نشانه وجود یک عفونت در بدن بیمار است. باید این نشانهها را جدی گرفت: العاقل یکفی به الاشاره: باید هر یک از این نشانهها را جدی بگیریم. بیاخلاقیهای متعددی که نه فقط در حوزه ورزش بلکه در همهنهادها و حوزههای گوناگون حیات اجتماعی ما دیده میشود، حکایت از وقوع یک سونامی قریبالوقوع اخلاقی جامعه میکند. اگر خطر ظهور این سونامیای را که با سرعت هر چه تمامتر به سوی ما میآید امروز درک نکنیم، فردا دیر است.
* عضو هيات علمي گروه فلسفه دانشگاه تهران