دلمشغولي‌هاي پرزيدنت و بانو در اندروني
امير وفايي
باراک اوباما و همسرش میشله در گفت‌وگو با شبکه "ای بی سی نیوز" در پاسخ به این پرسش که "فرزندان آنها تا چه حد باید به شبکه‌هایی همچون فیس‌بوک، توئیتر و اینستاگرام دسترسی داشته باشند" گفتند:«مالایا دختر بزرگ ما که 15 ساله است دسترسی محدود به فیس‌بوک دارد و ساشا دختر کوچکمان که 12 سال سن دارد هنوز از فیسبوک استفاده نمي کند.» میشله در این رابطه گفت:« من اعتقادی به اینکه افراد جوان از فیس‌بوک استفاده کنند ندارم. چراكه فعالیت آنها در این شبکه در معرض دید عموم قرار مي گيرد.» اوباما و ميشله خيلي بيشتر از آن چيزي كه ما فكر مي‌كنيم در تربيت دخترهاي شان سخت گيري مي كنند.
شب – داخلي – اندروني كاخ سفيد
اوباما و ميشله خسته از كار روزانه براي خواب آماده مي شوند. دخترها در اتاق پشتي خوابيده اند. باراك با شلوارك روي تخت نشسته، اخم كرده و به دقت به وسيله يك عدد چوب كبريت نافش را تميز مي كند. ميشله هم مشغول عبور دادن كش از داخل كمر پيژامه جديد پرزيدنت است.
ميشله(آهي مي كشد): چه مي دونم والا...
باراك: چي شده باز؟
ميشله: فكر و خيال اين دخترا داره ديوونم مي‌كنه. ساشا امروز اومده مي گه من مي خوام ناخنمو لاك بزنم.
باراك: (با تعجب) ديگه چي؟
ميشله: بهش گفتم مامان جون به جاش برات دوچرخه مي خرم، اما قبول نكرد.
باراك: حالا شما هم زياد حساسيت نشون نده. يه انگشتشو براش بزن، بعد من كه ديدمش هي مي‌گم اَه اَه چقدر زشت شدي. شايد بي خيال بشه.
ميشله: مالايا هم كه سرشو مي زني، تهشو مي زني تو فيس‌بوكه.
باراك: مي دونم خانم ... جوونه خب. آدم نمي تونه زياد محدودش كنه.
ميشله: آخه عكس بي حجاب مي ذاره گيس بريده.
باراك: بهش بگو بابات گفت ازت راضي نيستم.
ميشله: (با مشت به سينه اش مي كوبد) آدم تير دو نبش به سينش بخوره اما مادر نشه... خب مرد، به اون وزير ارشادت بگو فيس‌بوك رو فيلتر كنه ديگه.
باراك: فكر كردي كه چي؟ فيلتر كني با فيلترشكن مي ره. به بچه‌هاي انفورماتيك كاخ مي گم سرعت اينترنتو كم كنن، بعد بهش بگن عمليات كابل برگردونه.
ميشله: تا وقتي بچه ن يه جور مكافات داره آدم، بزرگ كه مي شن يه جور ديگه. پس فردا هم برن خونه شوهر معلوم نيست گير چه نامردي بيفتن.
باراك: حرص نخور ميشل، بيا بخواب.
ميشله: فردا قبل از اينكه بري 50 دلار بذار سر تاقچه.
باراك: 40 دلار امروز بهت دادم.
ميشله: وا! خب اين وانتيه فردا مياد. دوتا اتو قسطي ازش برداشتم واسه جهيزيه بچه‌ها. تو چرا اصلا به فكر نيستي؟! ..... بيا اينو بپوش ببين خوب شد.
باراك: به به ... عالي شد ... كش قيطوني انداختي؟
(ميشله چراغ را خاموش مي كند)
ميشله: باز تو پياز خوردي؟!
باراك: به جان عزيزت فقط يه پر.
ميشله: خاك بر اون سرت. من مي رم اتاق بچه‌ها مي خوابم.
باراك: اي بابااااااااااااااااااا .....(غلت غضبناكي روي تخت مي زند و خشتك پيژامه با صداي"پاق" پاره مي شود)