این کوچه، روحانی است!
 
وحید معتمدنژاد
 

این کوچه، روحانی است با فضایی آکنده از عطر اقاقیا... سبز‌ترین ترنم‌ها و شکوفا‌ترین جلوه زیبایی را می‌توان در رایحه دل‌انگیز یک صبح بانشاط در کمرگاهی این کوچه، باز یافت. خورشید، هر صبح از پشت درختانی که تاریخ این کوچه را به زمانی دور پیوند می‌زند، بر چشمانی که روز را منتظرند، می‌تابد. شب در این کوچه بیدار است و صدای شاخه‌های آهن با درد و آهی بر تن، به هم ممزوج است. این کوچه را هیچ‌گاه خواب نیست، حتی شب‌ها، این کوچه را غوغا نیست، جز غوغای دل‌ها، این کوچه را رونق نیست، در رونق دیدار‌ها... این کوچه را باغی است خرم، نه از نوع سلاطینش که تفرجگاهی باشد؛ بر عکس، اطراقگه «اهل دل و معرفت» است. به این باغ که پا نهی، تبرک عبور از دروازه آن، آرامش روحت می‌گردد و چون بیرون روی،‌‌ همان قداست دروازه به بدرقه‌ات می‌آید. به محض ورود، چشمانی بی‌سو، سوی تو را می‌جویند، پیکری بی‌دست، دست تو را می‌گیرند و با حسی خداجو، تو را می‌پویند و به شوق دیدار تو را می‌بویند. اینجا نشستن، تعارف نیست. نشیمن‌گاه در این باغ، چرخی است که دور هم می‌چرخند و ذکر «یا علی» می‌گویند. این باغ هم، روحانی است. سپیداران در این باغ، گلدستهٔ عبادتند که به صدق و صفای اینان، اذان می‌خوانند. بر جویبار این باغ، وضوی عشق می‌سازند، ولی تن نمی‌شویند به آن و بربستر سبزش، سر به سجود می‌سایند. اینجا به جماعت، همه اهل نمازند. این باغ پراز مردانی است که صلح را برای من و تو به «آرامش امروز» هبه ساخته‌اند و بر فراز این شهر، ناظرند بر من وتو که چه بودیم و چه هستیم و چه‌ها خواهیم کرد؟در دل ساکنان این باغ، عشق به ایران ومعبودش موج می‌زند. و خیالی که ایران بشود سربلند؛ اوج می‌زند. اینجا نماز، شکرانه سلامت است و خدا را عبادت. اینجا همه‌شان، غرق خویشند نه سیاست. اینجا پرنده هم نماز شب می‌خواند و پرواز در آن، بال را محتاج نیست. اینجا دروغ نیست، هیچ چیز راز نیست، همه چیز نیاز است به دیدنی که بیایی و ببینی همه‌شان عاشق این بوم و برند. عاشقان این باغ، پشت خاکریز که نه، پشت گلریز به «او» می‌اندیشند. مردان این باغ، تاریخ رشادت، دلاوری و از خود گذشتگی هشت سال جنگ تحمیلی‌اند. تاریخ این باغ، تاریخ انقلاب اسلامی است. این باغ در سینه خود سخن بسیار دارد اما سخنگویش نیست. در این کوچه، عبور رهگذرانی است که چو من به عادت و دیگرانی به سیاحت، قصد در کردن جمعه‌ای، در دل دامنه‌ای را دارند، اما دریغ از گذری و نظری که ببینند این همه «بی‌همه» را. در این کوچه، خانه‌هایی جور واجور در کنار هم آرمیده‌اند و بی‌خبر از حال هم، شب را صبح می‌کنند. در این میان خانه‌ای است که صاحبش سال‌هاست همسایه این باغ است و به اعتبار اینان، امروز پیروزمیدان سیاست است و گوی رقابت را در صحنه انتخابی آزاد به دست گرفته و به همه و به اینان که در این باغ همسایه دیوار به دیواراند، وعده دیدار، و وعده‌های بسیار با امید واعتدال داده است! بد نیست این کوچه را بشناسید، بد نیست مردمانش را نیز، این کوچه نثار است، این کوچه ثارا... است، و باغی که در آن، مرکز توانبخشی است در عین توانمندی‌ها. «مرکز توانبخشی جانبازان ثارا...». این کوچه خود، دولت است و رئیس دولت دارد. این کوچه، روحانی است. این کوچه روحانی است.