دیروز

مکتب حسین قیامتی بود

گروه بزرگ جمعیت

اشعار شاعر

گلدسته ای که گلدستگی کرد

و...

سر اومد زمستون، شکفته بهارون

گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون

کوه‌ها لاله‌زارن، لاله‌ها بیدارن

تو کوه‌ها دارن گل گل گل آفتابو می‌کارن


توی کوهستون، دلش بیداره

تفنگ و گل و گندم، داره می‌آره

توی سینه‌اش جان جان جان

یه جنگل ستاره داره، جان جان، یه جنگل ستاره داره


لبش خنده نور، دلش شعله شور

صداش چشمه و یادش آهوی جنگل دور

توی کوهستون ...

همه خوندند

و دو بیت آخرش

و تفسیر ساده رای مردم

و بعد مجری

و بعد پریچهر

و آخر هادی غفاری

اون هم با اون ادبیات راحتش

بادبادک ها

مچ بندها

لباس ها