• قدر استاد نكو دانستن
  • فخرالسادات محتشمي‌پور*

  • فروردين با همه خوبي‌هايش براي اهل تاريخ خاطره‌اي تلخ به همراه دارد. خاطره‌اي كه تلخي آن حتي با شهد گل‌هاي بهاري هم شيرين نمي‌شود!
    درست در آغازين روزهاي جان‌گرفتن دوباره طبيعت، همزمان با پنجم فروردين‌ماه سال 1375عفريت مرگ به بهانه بيماري سرطان، جان عزيز استاد محمداسماعيل رضواني را گرفت و ياران و شاگردان و خويشان او را سوگوار ساخت. اما همه خصلت‌ها و ويژگي‌هاي ارجمند شخصيتي او مانند گل‌هاي بهاري بر صفحه عمر او عطرافشاني‌ها كرده بودند چنانكه با رفتنش نيز اين عطر خوش و نيز خاطرات خوش در دماغ و دل بازماندگان باقي ماند.
    هرچند 16 سال دوري از استاد در نگاه اول مي‌تواند گرد فراموشي را بر دل‌هاي پردرد بنشاند، اما درس‌هايي كه شاگردان او از مكتب اخلاقش آموخته‌اند هرگز جرات و فرصت چنين بي‌وفايي به آنان نمي‌دهد. از سوي ديگر در ميان انبوه شاگردان بنام و پرآوازه استاد‌رضواني، قلم زدن تاريخ‌خوان كوچكي چون من عرض‌اندام در ميداني پرمدعي است اما همه معارفي كه در دوران شاگردي ايشان بدان دست يافتم، اين جسارت را به من داده است كه نوك قلم را به فرمايش وجدان خويش بر صفحه كاغذ بلغزانم، باشد كه آنچه را استاد به من نياموخت، به خود و به نوآموزان تاريخ يادآورشوم: قدر استاد نكو دانستن!
    از اين مجال تنها براي بيان چند خاطره كه برايم بس ارجمند است بهره مي‌برم و به محضر دوست و استاد ارجمندم و عضو برجسته انجمن زنان پژوهشگر تاريخ، سركار خانم دكتر هماي رضواني و ديگر اعضاي خانواده مكرم استاد مراتب شرمندگي خويش را براي اين بضاعت اندك در نقش زدن از شخصيتي چونان بزرگ و البته به ميزان بزرگي‌اش فروتن، ابراز مي‌دارم:
    - اولين آشنايي من با استاد مربوط است به حسن تصادفي كه مرا از دانشگاه الزهرا در دوره كارشناسي ارشد به دانشگاه تربيت‌مدرس كشاند و سه ترم ميزباني اين دانشگاه به واقع فرصت‌هايي بس نيكو برايم مهيا ساخت. در اولين ترم دانشگاهي سه واحد متون ادبي را با ايشان داشتم كه به دليل آشنايي نسبي با زبان عربي متون مغلق دوران‌هاي خاصي از تاريخ را كه براي ديگران كمي سخت بود به سهولت قرائت مي‌كردم. روزي استاد مرا نزد خود خواند و گفت: بايد به موضوعي اعتراف كنم و آن اينكه در روز معارفه وقتي كه خود را دانشجوي دانشگاه الزهرا معرفي كرديد من جور ديگري در مورد شما فكر كردم ولي خيلي زود فهميدم كه دانشجوي باسواد و كوشايي هستيد و بايد اين را به خودتان مي‌گفتم! اما من به جاي اينكه از حسن ظن استاد نسبت به خود تشكر كنم، سعي كردم از حقوق دانشجوياني كه در سخت‌ترين دوران گروه تاريخ دانشگاه الزهرا و با شرايطي عجيب و خاص، تحصيلات تكميلي خود را مي‌گذراندند، دفاع كنم و از ايشان خواستم براي بهبود وضعيت و ساختار گروه تلاش كنند. خوشبختانه نظر استاد نسبت به مجموعه دانشجويان آن دانشگاه تغيير كرد و به تدريج با پيگيري‌هاي صورت‌گرفته مشكلات گروه تاريخ هم برطرف شد.
    - با توجه به اينكه شاگرد مدرسه رفاه بوده‌ام، براساس روش تربيتي شهيد رجايي و همكاران آن بزرگوار، صرف تخصص و تبحر معلم در انتقال علوم و دانسته‌ها برايم ارزش محسوب نمي‌شد و ارزش‌گذاري‌هايم بيشتر متناسب با روش و منش و اخلاق و آداب استادان بود. بايد بگويم در همان دوران كوتاه تحصيل، ويژگي‌هاي شخصيتي استاد چنان تاثير شگفت‌انگيزي بر من گذاشت كه با وجود عدم آشنايي زياد با دوره قاجار تصميم گرفتم كه موضوعي در اين دوره را براي پايان‌نامه انتخاب كنم تا بتوانم از تخصص و تبحر دكتر رضواني به عنوان استاد راهنما بهره گيرم اما همان مشكلات پيش‌گفته در دانشگاه مبدا، مانع از اين انتخاب اولويت‌دار من شد! با اين حال با مشورت‌هاي بعدي، دوره‌اي را انتخاب كردم كه باز هم بتوانم از ارشادات ايشان در تدوين پايان‌نامه بهره بگيرم. بدين‌ترتيب آنچه مرا به انتخاب موضوع «فارس در قرون اوليه جري» واداشت پيش از مشاوره‌هاي تخصصي با استادان ارجمندي چون دكتر هاشم آقاجري، لزوما ميداني بود كه امكان تلمذ هرچه بيشتر از محضر استاد را به من مي‌داد.
    - در تمام دوران تحقيق و پژوهش پايان‌نامه موردنظر، برخلاف بسياري از دانشجويان كه عدم دسترسي به استادان راهنما و مشاور از بزرگ‌ترين مشكلات‌شان در مسير تدوين و نگارش پايان‌نامه‌هايشان بود، من هرگاه و در هر شرايطي كه اراده مي‌كردم امكان دستيابي به راهنمايم را حتي در روزهاي تعطيل، داشتم و راهنمايي‌هاي حضوري و غيرحضوري و مهم‌تر از آن دلگرمي‌ها و پشتيباني‌هاي استاد مرا در انجام كاري كه در بدو امر به دليل كمبود منابع بسي صعب مي‌نمود، آماده مي‌كرد. همين ويژگي‌هاي منحصر به فرد موجب شده بود كه عده زيادي از دانشجويان تقاضاي پذيرش راهنمايي پايان‌نامه‌هايشان را توسط ايشان داشته باشند كه متاسفانه اين امر موجب حقد و حسد برخي همكاران مي‌شد و بعضا به بهانه، موانعي به وجود مي‌آمد.
    - دلگرمي‌هاي استاد در آستانه دفاع از تز كارشناسي ارشد براي دانشجوياني كه ورود به اين ميدان جديد امتحان برايشان از سخت‌ترين دوران‌هاي تحصيل محسوب مي‌شد، بسيار تاثيرگذار بود. فراموش نمي‌كنم نصايح پدرانه ايشان را در موسم دفاعيه خودم كه به واقع اعتمادبه‌نفس مرا نيز چون ديگر دانشجويان ايشان بالا برد و توانستم با موفقيت حاصل تلاش‌هاي مستمر خويش را در جمع استادان داور عرضه كنم و به سوالات آنان پاسخ دهم. در حالي كه گفته‌هاي استاد را در نظر داشتم: من هميشه به دخترم «هماي» هم مي‌گويم كه كارهاي شما و تلاش‌هاي شما موجب حسادت كساني است كه خود عرضه و جرات پژوهش و تحقيق را ندارند. پس سعي كنيد حسادت حاسدان شما را مرعوب نكند و با اطمينان، حاصل مطالعات‌تان را منتشر كنيد تا ديگران هم از آن بهره ببرند.
    - باري من دوران تحصيلات تكميلي را با همه صعوبت‌هايي كه به دليل ميهمان شدن‌هاي اجباري و مكرر در دانشگاهي ديگر برايم به وجود آمده بود، سپري كردم اما هرگز نگذاشتم اين رابطه پرمنفعت استاد و شاگردي قطع شود و به مناسبت و بي‌مناسبت از درخت پرثمر دانش وي بهره مي‌گرفتم و بيش از آن، معني واقعي انسانيت و اخلاق را در محضرش بازخواني مي‌نمودم. و اين معنا را كه «درخت هرچه پربارتر، فروتن‌تر» را به عينه مشاهده مي‌كردم.
    همه علقه و علاقه‌اي كه به استاد داشتم پس از خزان عمر او ادامه يافت و كوشيدم تا به سهم خود يافته‌هايم را از مكتب و محضر استاد در مجموعه‌اي غيردولتي با ديگر پژوهندگان تاريخ و علاقه‌مندان اين علم به اشتراك بگذارم و همكاري خواهر ارجمندم دكتر هماي رضواني، استاد تاريخ دانشگاه تربيت معلم در كنار ديگر عزيزان فارغ‌التحصيل تاريخ، در تاسيس و فعاليت‌هاي انجمن زنان پژوهشگر تاريخ، مجال بهره‌مندي هرچه بيشتر از آثار باقيمانده از استاد را برايمان مهيا ساخت و انتشار مجموعه مقالاتي در باب تاريخ روزنامه‌نگاري در ايران، در قالب معرفي روزنامه‌هاي آن دوران از جمله روزنامه‌هاي بشارت خورشيد، شورا، ارشاد تهران و ارشاد بادكوبه، عصرجديد، رهنما، نداي وطن و...، از نتايج اين همكاري ثمربخش است.
    شايد اگر سفري كه سال‌ها قبل با اعضاي انجمن زنان مدير كارآفرين براي تبادل تجربيات كارآفريني زنان ايران، به خراسان جنوبي داشتيم، تدارك نمي‌شد، هرگز توفيق زيارت زادگاه استاد ارجمندم و ديدار با اهالي مهربان، سختكوش و فرهيخته روستاي خُراشاد را نمي‌يافتم. و اگر اين امكان مهيا نشده بود، شايد هرگز رمز و راز آن همه مردي، بزرگي، مروت، فروتني، انسانيت و اخلاق را در «مرد تاريخ مطبوعات ايران» و «دايره‌المعارف سيار فرهنگ و تاريخ و ادب ايران» نمي‌دانستم.
    يادش گرامي و راهش مستدام باد.
    *عضو موسس و عضو هيات مديره
    انجمن زنان پژوهشگر تاريخ