A customer fills out a lottery ticket in Palo Alto, Calif. (AP Photo/Paul Sakuma)

آقایی وارد شد. از همون اولی که وارد شد برگ های آسش رورو کرد. دستش حسابی پر بود. یکی دو تا بچه ش رو کشته بود یکی زنش رو کشته بود نوه فلانی تصادف کرده بود دختر اون یکی طلاق گرفته بود پسر کی کیک هم ...

زمان کوتاهی نشست اما چون پهنای باندش بالا بود و سرعت دانلودش هم خوب بود حسابی اطلاع رسانی کرد.

بقیه سایت های موجود هم تلاش کردند تا با کلاغ های بیشتر و کلاغ های سیاه پر کلاغی تر به گسترش دانایی از این دست یاری برسانند.

این تلاش مداوم اطلاع رسانی ادامه و ادامه داشت. حتی اول صبح فردا و نخستین دیدار و نخستین واژگان دیدار که برای گشت و گذار و طبیعت گردی بود: آمهایی که کشته شده بودند... زن های که خفه شده بودند... بچه هایی که... فلان کسک که معتاد...

روزنامه هایی که فقط صفحه حوادث دارند...

و ملایم ترین صحبت های توی راه اطلاع رسانی و تحلیل های غیبتی از همه آدمها که بدند... همه زشتن... همه دماغ شون کجه... همه معتادن.... همه چشماشون گوده... همه چشماشون فاصله داره... همه...

و توی طبیعت هم که از اون همسایه زمین ها شروع شد... خودشان فلان .... اما دامادشان فلان...

چشم های که دوربین شده و به دقت میکروسکپ الکترونی تحلیل داشت

توی راه حکایت آخوند دوران بچه گی محل رو تعریف کردم. بنده خدا می گفت دست شما درد نکنه که منو دعوت کردین. ملت که فقط ما رو برای مجلس عزا دعوت می کنن. کسی ما رو برای عروسی و ختنه سورانی و بقیه جشن ها دعوت نمی کنه.

نکته جالبش تیکه پس از این تعریف بود: ای بابا ختنه سورانی های اون موقع مگه چطوری بوده.

سوپر تخصص کلاغ بینی.

دیروز با بزرگمهر استخر بودیم. اون هم داستان داشت اول رفتیم استخر معلم دیدیم روز خانوم هاست مجبور شدیم بریم استخر ایثار. خوب شد اونجا بود وگرنه بزرگمهر حالش گرفته می شد. خلاصه با اون خستگی زود خوابیدم و زود هم از خواب بیدار شدم توی خنکای گرگ و میش این صبح بسیار زیبای بهاری، رویو این گفتمان ها از ذهنم می گذشت. داشتم به این فکر می کردم اگه جایی روزنامه هاش فقط صفحه حوادث داشته باشه پس فقط یک راه می مانه برای اینکه هد لاین خبرها بشی و توی خبرها بمونی باید خبر ناگوار تولید کنی باید آدم بده داستان ها باشی تا بمانی و معروف بمانی و هر قدر بدتر و سیاه تر و خفن تر، خواندنی تر و گفتنی تر و رد و بدل شدنی تر

حالا توی این شهری که روزنامه هاش فقط صفحه حوادث دارن نقش آقایون چیه؟ نقش خانوما چیه؟

نقش گردن های گجتی چیه؟ که اتفاقن ارون آخر وقت بعد از اون پل خیلی هم دیدیم

اگه بزرگ تر های یک شهری دید و تفکرشون اینطوری باشه چی میشه؟

اگه بررگترهای یک استان دیدشون و بضاعت شون و تخصصشون این باشه چی می شه؟

اگه تمام داشته های بزرگ و بزرگترهای یک کشور این باشه چی می شه؟

شما چی می گین؟

خواهشن نظرتون رو بگین