• تا مرگ روزنامه‌نگاري بسيار مانده است
  • مهدی افروزمنش

  • شرايط خاصي در حال تجربه شدن است؛ در تمامي عرصه‌ها، سياست، فرهنگ، اقتصاد و حتي ورزش. شرايطي كه به نظر نمي‌رسد از منطق قابل پيش‌بيني و برنامه‌ريزي شده‌اي پيروي كند. فضايي مملو از استانداردهايي كه به ثانيه‌اي و گوشه چشمي تغيير مي‌كند. ممكن است شب با همان قواعد و قوانين پايان نيابد كه روز شروع شده بود. شب نيز از همين قاعده پيروي مي‌كند و حتي هيچ بعيد نيست كه شب را در شكل آدميزادي به خواب بسپاري و صبح را به شكل يك «سوسك» تحويل بگيري. تاثير چنين شرايطي بر بسياري از حرفه‌ها غيرقابل انكار است و گاهي اين پرسش را پديد مي‌آورد كه آيا به واقع در چنين شرايطي اين حرفه قابل حيات است؟ مي‌شود به آن و اثراتش دل بست؟
    روزنامه‌نگاري اين روزهاي ايران هدف اوليه چنين پرسش‌هايي است. پرسش‌كنندگاني كه مي‌خواهند بدانند در شرايطي چنين كه محدوديت‌هايي حاكم است آيا روزنامه‌ها كاركرد خود را دارند؟ آيا نبايد مرثيه‌اي ساز كرد و روزنامه‌ها را به حال خود گذاشت؟ شرايط دشواري است براي پاسخ به اين پرسش‌ها. دلايل مستدلي در دست نيست كه بتوان با آن به سراغ منتقدان روزنامه‌نگاري در شرايط اين روزها رفت. آنها درست مي‌گويند كه محدوديت‌ها، روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاري را به شير بي‌يال و دم و اشكمي تبديل كرده است كه تنها تصوري از آنها مجاز است؟
    اينكه مردم اين روزها به وسيله اينترنت و ماهواره خبرها را به صريح‌ترين شكل ممكن دريافت مي‌كنند و ديگر نيازي به مثله شدن حوادث ندارند و اينكه شاهد اين مدعا روزنامه‌هايي است با اسم و رسم فراوان اما تيراژهايي كمتر از بازديد نصف روز يك سايت اينترنتي خبري. با اين وجود، بازهم نمي‌توان از مرگ روزنامه‌نگاري در ايران گفت، از مرگ روزنامه‌ها و اينكه ديگر توجيهي براي ادامه فعاليت آنها نيست. مي‌تواند انديشه‌اي احساساتي از يك روزنامه‌نگار تلقي شود اما خير، تا مرگ روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاري در ايران بسيار مانده است. هنوز با همين روزنامه‌نگاران گير افتاده در دام معيشت و... و در همين روزنامه‌هاي بي‌يال و دم و اشكم مي‌توان تاثيرات بسيار بزرگي بر پهنه اجتماع گذاشت.
    در جامعه‌اي شفاهي كه مرز بين كتاب و فرهنگ چنان شده كه نگو و نپرس، هنوز بسيار شهرونداني هستند كه چشم انتظار روزنامه‌هاي نيم بند صبح هستند، تا بدانند كه چه خبر شده است. جالب‌تر آنكه هنوز يكي از معتبرترين منابع خبري شهروندان همين روزنامه‌هاست و هنوز كه هنوز است با وجود توقيف‌هاي بسيار نام يك‌يك روزنامه‌ها در ذهن جامعه است و به ازاي هر توقيف جديدي شماري بر شمارگان اين حافظه تاريخي ثبت مي‌شود. مگر غير از آن است كه خاطره و اهميت ارتباطي تنگاتنگ دارند. منتقدان درست مي‌گويند كه سير نزولي تيراژ روزنامه‌ها دليلي بر احتضار رو به مرگ رسانه‌هاي كاغذي است اما در عين حال هنوز هستند مردماني كه روزنامه مي‌خرند تا بدانند كه ديروزشان در چه وضعيتي بود. روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاري در احتضار است اما هنوز نمرده است و راه دراز و بعيدي نيز تا مرگش مانده است.