موها یکدست سپید. چهره روشن و خندان و روی میزش استکانی چای با یک عالمه سنگ های متخلخل

 و حفره دار.گفتم استاد چیزی بگویید تا بروم.نگاهی از گوشه چشم انداخت و گفت:

              بحر در کوزه نگنجد   دختر جان          نگنجد   ......نگنجد.......نگنجد

http://www.ieelnaz.blogfa.com/