آری اینچنین بود برادر 

" وقتی در یونان به معبد دلفی رفتم...از آنهمه شگفتی کار سرشار هیجان شدم در اروپا در رم ... در چین کامبوج و در ویتنام کوه های عظیمی هست که انسان با درست انگشت چشم و اعصابش آن کوهستان را تراشیده تا به صورت معبدی در آورد...

 

...اینها در نظر من بزرگترین میراث عزیز بشریت بودند."

 

 

تا اینکه شریعتی به مصر و به دیدار اهرام ثلاثه میرود جا ی که برای می بیند دخمه ی محل دفن فرعون و ملکه هشتصد میلیون قطعه سنگ را از فاصله ای 980 کیلو متری به قاهره آورده اند و در گوشه ای متوجه مدفن بردگان می شود.

خودش را با بردگان هم نژاد می بیند و با برادری از گروه بیشمار بردگان

به سخن می نشیند و نامه ای مینویسد به وی از رنج پنج ههزار ساله.

000 آن هنگام که فراعنه به مرگ می اندیشیدند ما را مجبور به ساختن اهرام میکردند وآن هنگام که به مرگ نمی اندیشیدند ما را به ساختن قصرهایشان مجبور  می کردند.

و سپس گروهی برای نجاتمان آمدند که یا چون زرتشت به بارگاه گشتاسب شتافتند یا چون کنفوسیوس حکیم به وزارت لو و یا بودا که خود شاهزاده ی بنارس بود.

و پس از آنها دیگران به نام جانشینان این پیامبران که ما بردگان را مجبور به ساختن معابدشان می کردند(رو حانیون رسمی) دیگر باورم شد که ارسطو درست می گفت که گروهی برده ی گروه دیگر است.