مداد سفید
همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند
به جز مداد سفيد
هيچ کسي به اوکار نمي داد
همه مي گفتند: تو به هيچ دردي نمي خوري
يک شب که مداد رنگي ها
توي سياهي کاغذ گم شده بودند
مداد سفيد تا صبح کارکرد
ماه کشيد
مهتاب کشيد
و آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک وکوچک تر شد
صبح توي جعبه ي مداد رنگي
جاي خالي اون
با هيچ رنگي پر نشد.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۷ ساعت 7:50 توسط محمد
|