چهارده اشتباه رایج در بین مریض ها، پزشک ها و داروسازها
ما هم خواستیم یادمان نیاید ..اما خوب جای زخم همیشه ماندنیست
روز های دیر و دور را به خودتان وا میگذارم ... از همین اواخر درد دل کنیم
ای دل غافل
قابل توجه پدرام
وی گفت:
ژاپن که بودم یه روز دوشنبه رفتم سر کار دیدم تو خیابون پر پلیس و شلوغه؛ وضع غیر عادی بود. یه کم پرس و جو کردم دیدیم یکی خودکشی کرده.
البته اینقدر تو ژاپن خودکشی زیاد بود که دیگه خیلی جای تعجب نداشت. پرسیدم: چرا طرف خودکشی کرده؟ فهمیدم طرف مهندس پیمانکار یه ساختمان بوده. قرار بود روز جمعه ساختمان رو طبق قرارداد تحویل صاحبش بده.
روز جمعه ساختمان کارش تموم نشده بود مهندس پیمانکار از صاحب ساختمان دو روز شنبه و یکشنبه مهلت میخواد که ساختمان رو ساعت هشت روز دوشنبه اول روز کاری بهش تحویل بده.
تو این ۴۸ ساعت مهندس و تیمش هر کاری میکنند نمیتوانند کارهای نیمه تمام ساختمان رو تمام کنند و ساختمان رو آماده تحویل کنند.
روز دوشنبه که صاحب ساختمان برای تحویل خونه میاید با جسد حلق آویز شده مهندس پیمانکار مواجه میشه. حالا نکته جالب اش می دونی واسه من چی بود؟
آن ها با دهان باز نگاه میکردند میگفتند خودکشی نداره؟ این آینده شغلیاش به پایان رسیده بود. دو بار زیر قولش زده دیگه کسی بهش کار نمیداد
خوبه فرهنگ کتاب خوندن ، ترویج بشه
مشکلتون خیلی راحت حل میشه
برید به این سایت
کتاب مورد نظرتون رو دانلود کنید
توی ماشین یا قبل از خواب ، یا هر جای دیگه که شما مناسب میدونید
فایل کتابتون رو اجرا کنید
مثل لالائی براتون اجرا میشه
چون این کتابها ، صوتی هستش
چشماتون دیگه خسته نمیشه
واقعا دیگه از این راحت تر فقط خوردن قرص کتاب هست که فعلا اون امکان نداره
من یه مدتی هست که دارم لذت میبرم
امیدوارم خداوند ، باعث و بانی این کار بزرگ رو ، پاداشی بزرگ عنایت کنه
واقعا کتاب دوست خوبیه
حالا که شانس آوردیم ، این دوست خوب بجای لالائی هم داره استفاده میشه
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
نگارش های ابولفضلی
شگفتا رد پای دزد دهکده ما بر روی برف
چقدر شبیه رد چکمه های کدخداست
دکارت بزرگ باور داشت:
مطالعه
گفتگو با شریف ترین مردم قرون گذشته است
جوک روز
هرجا سخن از اعتماد است
نام بانک ملی
ما را می خنداند
امروز، امروز است ...
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن
آری، زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کن تا آنگونه شود!
میگه: ننه ؛ مکه که فرار نمیکنه
چهار درس زندگی که باید از میمون، موش، قورباغه و سگ ها فرا بگیرید
Jackson children attend memorial concert
Michael Jackson’s children (L-R) Prince, Blanket and Paris speak on stage during the ‘Michael Forever Tribute Concert’ on October 8, 2011, at Millennium Stadium in Cardiff, Wales. Photograph: Tim Alban/Getty Images
http://www.advercross.com/post/569
شش قانون طلایی برای رسانه وارزیابی روابط عمومی
|
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیرِ کسی بستهام و بردۀ دینم
نه سرابم، نه برای دل تنهاییِ تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم که چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم ...
حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هوی
نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود این رازِ گهربارِ جهان را :
آنچه گفتند و سُرودند، تو آنی خودِ تو جان جهانیگر نهانی و عیانی تو همانی که همه عمر به دنبالِ خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرارِ نهانی
همه جا تو نه یک جای نه یک پای همه ای با همه ای همهمه ای
تو سکوتی تو خودِ باغ بهشتی
تو به خود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک بزرگی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی، به خود آی تا درِ خانه متروکۀ هر کس ننشینی
و به جز روشنی شعشعۀ پرتو خود هیچ نبینی
و گلِ وصل بچینی ...
سولون حكيم
برگرفته از کتاب بالهايي براي پرواز - نوربرت لش لايتنر
باديهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد باديهنشین تعویض کند.
باديهنشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، با ید به فکر حیلهای باشم.
روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در حاشیهي جادهای دراز کشید. او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد. مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد. به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
مرد گدا نالهکنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخوردهام. نمیتوانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.
مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.
مرد متوجه شد که گول باديهنشین را خورده است. فریاد زد:
صبر کن! میخواهم چیزی به تو بگویم. باديهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.
مرد گفت: تو اسب مرا دزديدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن. برای هیچکس تعريف نکن که چگونه مرا گول زدي.
باديهنشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟
مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسي به او کمک نخواهد کرد.
باديهنشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد ..
داستان
یک شکم سیر ایرانگردی کرده بود و غذاهای پر کالری هم نوش جان کرده بود.
توی یکی از روزهای سفر به یک عروسی توی روستا رفته بودن.
تو این روستا رسمه که عروس و داماد را بعد از ظهر عروسی به یک منطقه خوش آب و هوای روستا به نام سر کاریز که پر از باغ و درخته می برن و اونجا کلی بزن و بکوبه.
تقریبن تمامی اهالی روستا هم برای دیدن عروس و داماد و جشن می آن اونجا.
می گفت ارکستری آورده بودن و آهنگ یکسره برقرار بود و پسرای جوان روستا هم هنرنمایی می کردن و می رقصیدن.
در بین خواندن ها یک آقای جوانی آمد و میکروفن را گرفت و بعد از کمی صحبت، در حالی که آفتابه ای کنارش بود شروع کرد به خواندن
شعری که می خواند ترجیع بندش این بود:
می خوام برم به آفتابه
و جمعیت حاضر هم این مصرع را تکرار می کردن
و اون لا به لای پاسخ های مردم می خواند
می خوام برم به آفتابه
با سر برم به آفتابه
با پا برم به آفتابه
با کون برم به آفتابه
آفتابه جانم آفتابه
آرام جانم آفتابه
و مردم حاضر که پاسخ می دادن: می خوام برم به آفتابه
مصرع های دیگه آقای هنرمند که یادم نمی آد
پیام که مشغول عکاسی از جش و طبیعت اطراف بوده می گفت: از ابتذال شعر اذیت می شدم و داشت حالم را خراب می کرد و هم از آقای خواننده ناراحت بودم و هم از مردمی که به این دم ها پاسخ می دادن.
شهر بی سر و ته ی که فقط ابتذال بود
این حال بدم ادامه داشت تا زمانی که صحبت ها و سخنرانی های بعضی ها یادم آمد.
و زمانی که برای این شعرها یک مصداق پیدا کردم وضعیت بر عکس شد
و بسیار خوشحال شدم از اینکه این شعر را شنیدم
شما با این داستان و این شعر به یاد حرف زدن های کی می افتین؟؟؟
آمین
خداوندا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن
که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من فدا کرده است ...
|
مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي!
مهموندار ميگه : چرا اين کارو کردي؟
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي !
بعد از چند دقيقه کلاغه چرتش ميگيره
خرسه که اينو ميبينه به سرش ميزنه که اونم يه خورده تفريح کنه ...
مهموندارو صدا ميکنه ميگه يه قهوه براش بيارن قهوه رو که ميارن
يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟
خرسه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي
اينو که ميگه يهو همه مهموندارا ميريزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپيما ميبرن که
بندازنش بيرون خرسه که اينو ميبينه شروع به داد و فرياد ميکنه
کلاغه که بيدار شده بوده بهش ميگه: آخه خرس گنده تو که بال نداري مگه
مجبوري پررو بازي دربياري!!!!!!!!
این نمایشگاه که شامل آثار کارگاه پوستر مهدی محمدی می باشد در گالری ایده برپا خواهد شد.
علاقه مندان می توانند از این نمایشگاه از تاریخ ۱۸ شهریور ماه (همزمان با حملات ۱۱ سپتامبر) الی ۲۵ شهریور در گالری ایده واقع در خیابان خردمند شمالی، كوچه هجدهم، پلاک ۲۶ دیدن نمایند.
در این نمایشگاه آثاری از شیما رضایی، عطیه آزاد خاطر، الهه شهبازی، شیدا قهرمانی، نوشین معصومی، شهره اسماعیلی، مینا سادات موسوی، آذربمان احمدی، مهدیه انوری، آتوسا مسلخی، مریم عطاپور، اعظم صادقی، مژده مهدوی، سحر سیاری، لیدا صبوری، مریم امان الله، شیما ندایی، آمنه پیروزی، زهرا ملانوروزی، وحید بهمین، ساناز قاسم زاده کلشیمی، حسین هیئت اصفهانی، شیرین چوبک، آزاده علیزاده، مهدی زمانی، علی عمرانی، زهره شمشیر بندی، پلین پارسا فر، مهسا کردبچه، سحر خاصه به نمایش در خواهد آمد.
بدوید
۳۰۰۰ میلیارد تومان برای یک نفر
و یک بیلاخ برای ۷۶ میلیون نفر
نوشته ای در حاشیه رابطه استاد شجریان و استاد سایه
خبرآنلاین – سید ابوالحسن مختاباد: اول مهر روز تولد استاد شجریان است،در نوشته زیر سعی کردهام از زاویهای نسبتا متفاوت و به بهانه این روز یادداشتی درباره استاد شجریان و استاد هوشنگ ابتهاج سایه بنویسم. چهرهآی که شجریان بسیار کم از او سخن میگوید.
در میان تمامی کسانی که در شکلگیری و برآمدن نیکوی شخصیت هنری و اجتماعی استاد شجریان سهمی جدی داشتهاند،نام سه کس بیش از همه به ذهن میآید، نورعلیخان برومند، جهانسوز دادبه و هوشنگ ابتهاج سایه.
استاد شجریان در گفت وگوی تفضیلی خود در کتاب رازمانا درباره دو چهره نخست ،یعنی مرحوم برومند و مرحوم دادبه حق مطلب را به نوعی ادا کردهاند و از سجایای اخلاقی و ویژگیهای شخصیتی و البته طراز و استاندارد هنری این بزرگان سخنگفتهاند، اما نگارنده در کمتر سخن و گفتوگویی(از جمله در همین کتاب راز مانا) مشاهده کرده است که استاد از آقای سایه سخن بگویند. این نکته را نه از بابت این میگویم که چهرهای همانند سایه نیاز به تعریف و تمجید استاد شجریان و دیگران دارد، قد و اندازه و قیمت این شاعر و ادبپژوه توانمند به اندازهای است که هر کسی از او و کارش تعریف کند،قدر و قیمت خود را افزوده است و نه شان و منزلت بزرگی چون سایه را.
سخن و تعریض من از این بابت است که نسل امروزین ما از تلاشی که استاد سایه در شکلدهی و انسجام بخشی به موسیقی جدی و هنری ایران داشت، چندان آگاهی ندارد و وظیفه بزرگانی چون شجریان است که این معرفی را صورت دهند. مختصر بگویم که اگر استاد سایه در سالهای ابتدایی دهه پنجاه بخش موسیقی رادیو را بر عهده نمیگرفت و به عنوان مدیری آگاه،خبیر و از همه مهمتر دلسوز و آشنا به ظرایف کار،مدیریتو نظارتی کارآمد را بر رفتار هنری و اجتماعی هنرمندانی چون لطفی،شجریان،علیزاده، مشکاتیان، شکارچی و … اعمال نمیکرد، به قطع و یقین ما محصولاتی چون گلهای ایرانی و آثار درخشان گروه چاووش،و البته این درخت پربار و جدی موسیقی هنری ایران را در چنته تاریخ موسیقی ایران نداشتیم. او مردی بود که افقگشایی میکرد و رودخانهسازبود تا دیگران در آن شنا کنند و خود را به ساحل سلامت هنری و فرهنگی برسانند.
آثاری که از گلهای ایرانی، و آلبومهای چاووش به جای مانده خود سرفصل تازه و نوینی را در موسیقی جدی هنری گشود.
از قرار استاد سایه شعری هم به استاد شجریان تقدیم کردند درکتاب سیاه مشق آن را آورده و بر پیشانی شعر نوشته«برای محمدرضا شجریان» البته تاریخ این شعر مشخص نیست ،اما به قطع و یقین به سالهای بعد از دهه شصت باز میگردد و صراحت و صداقت نهفته در آن گویای بسیاری از نکاتی است که شاید در این نوشته نتوان به همه وجوه آن اشاره کرد.
این شعر در صفحه 219کتاب سیاهمشقآمده است که از سوی نشر کارنامه به بازار کتاب عرضه شده است با این مطلع :
رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست
و دوبیتی که تقریبا سخن دل استاد سایه است:
چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود،وفای تو کجاست
گرچه مشاطهحسنت به صدآیینآراست
صنما آینه عیبنمای تو کجاست؟
نردبان اين جهان ما و مني است
عاقبت اين نردبان افتادني است
لاجرم هر كس كه بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شكست
افسانه خارپشت ها
عادت هائی که سبب از بین رفتن سلول های مغز می شوند BRAIN DAMAGING HABITS
|
شب جدایی با صدای همایون شجریان
ای شب جدائی كه چون روزم سياهی ای شب |
كُن شتابی آخر ز جان من چه خواهی ای شب |
نشان زلف دلبری، ز بخت من سيـه تری، بـلا و غم سـراسری |
تيره همچون، آهی ای شب |
به هجر يار من، حديث روزگار من، بری زكف قرار من |
جانم از غم، كاهی ای شب |
تا كه از آن گُل دور افتادم خنده و شادی رفت از يادم |
سيه شد روزم |
بی مه رويش دمی نياسودم به سيل اشكم گواهی ای شب |
او شب چون گُل نهد ز مستی بـر بالين سر |
من دور از او كُنم ز اشك خود بالين را تر |
خون دل از بس خوردم بی او محنت و خواری بردم بی او |
مْردم بی او |
بي رخ آن گُل، دلم بجان آمد |
دگر از جانم، چه خواهی ای شب |
سلام
من از آزمایشگاه تماس می گیرم
بفرمایید ، امرتون؟......
میخواستم بگم متاسفانه آزمایشهای همسرتون با یکی دیگه قاطی شده
و ما الان دو تا جواب آزمایش متفاوت داریم.........
اوا ! یعنی چی خانوم؟ این چه وضعشه؟
متاسفم! ولی کاریه که شده
حالا جواب آزمایشا چی هست؟
یکیشون آلزایمر داره و یکی دیگشون ایدز
وای ! حالا من باید چیکار کنم؟
نگران نباشین ، من واسه همین تماس گرفتم ، میخواستم بگم همسرتون
رو از خونه بندازین بیرون ، اگه تونست برگرده باهاش رابطه نداشته باشین!!!؛
سيد جيكاك!
درسهاي بزرگ كه مي توان از مورچه ها آموخت
مثلاً مورچهها را در نظر بگیرید. آیا باور میکنید که این موجودات کوچک میتوانند به ما یاد بدهند که چطور باید زندگی بهتری داشته باشیم؟
از رفتار مورچهها میتوانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر کمک میکنند.
بازگرداندن میلیاردها ین پس از سونامی
همچنین 5700 گاوصندوق پیدا شده پس از سیل که حاوی بیش از دو میلیارد ین بوده، به دولت داده شده است.
سخنگوی پلیس ژاپن اعلام کرد مردم و داوطلبان همچنان کیف پولهای پیدا شده را تحویل می دهند و تا کنون 96 درصد مبالغ پیدا شده، به صاحبانشان بازگردانده شده است.
۴۰ کار مفید برای سلامتی
بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:
۱- عدم استعمال دخانیات. ________ ۲- پایین نگه داشتن وزن.
۳- تغذیهی مناسب. ____________ _ ۴- ورزش.
جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳٪ همهی چهار مورد بالا را رعایت میکردند.