افلاطون گفته روح دایره است
    و من دایره های روحم را کشف کردم!
    پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم
    
    
    در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من می دهند
    و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود
    نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم
    
ادامه نوشته

چهارده اشتباه رایج در بین مریض ها، پزشک ها و داروسازها

 
1- برای 90% سرماخوردگی ها هیچ چرک خشک کنی لازم نیست. یک بسته قرص سرماخوردگی و یک شربت دیفن هیدرامین کامپاند و یک عدد استامینوفن به همراه استراحت مطلق و نوشیدن مایعات و مصرف ویتامین ث کفایت می کند.
ادامه نوشته

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود .
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.
پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم .
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد .
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد .
 
در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد .
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کرد.
 
نتیجه اخلاقی‌: وقت شناس باشید !

به امید روزی که باورهایمان را به سوی تعالی بارور کنیم
ادامه نوشته

زمان زود می گذرد و شما آنقدر مشغله دارید که خیلی چیز ها یادتان نمی آید.
ما هم خواستیم یادمان نیاید ..اما خوب جای زخم همیشه ماندنیست
روز های دیر و دور را به خودتان وا میگذارم ... از همین اواخر درد دل کنیم
ادامه نوشته

تفسیر “یک دقیقه”، از زبان کسی که پشت در توالت منتظر ایستاده
با کسی که داخل توالت است, نشان می دهد که زمان یک تعریف واحد ندارد
ادامه نوشته

ای دل غافل

 گردان، پشت ميدون مين رسيده و زمين گير شده بود. چند نفر رفتند معبر باز كنند. او هم رفت. 15 ساله بود.
چند قدم كه رفت، برگشت. يعني ترسيده؟! خب! ترس هم داشت! او اما، پوتين هايش را به يكي از بچه ها داد و گفت:
تازه از گردان گرفتم، حيفه! بيت الماله!...
پابرهنه رفت!...
راستي 3 هزار ميليارد تومن چند تا پوتين ميشه؟!!

قابل توجه پدرام

چندی پیش در یکی از جلسات یکی از اعضا خاطره جالبی از سفرش به ژاپن نقل کرد. این خاطره جالب شاید یکی از دلایلی باشد که نشان میدهد چرا ژاپن درحال پشت سرگذاشتن همه قدرت‌های صنعتی در دنیا است.
وی گفت:
ژاپن که بودم یه روز دوشنبه رفتم سر کار دیدم تو خیابون پر پلیس و شلوغه؛ وضع غیر عادی بود. یه کم پرس و جو کردم دیدیم یکی خودکشی کرده.

البته اینقدر تو ژاپن خودکشی زیاد بود که دیگه خیلی جای تعجب نداشت. پرسیدم: چرا طرف خودکشی کرده؟ فهمیدم طرف مهندس پیمانکار یه ساختمان بوده. قرار بود روز جمعه ساختمان رو طبق قرارداد تحویل صاحبش بده.
روز جمعه ساختمان کارش تموم نشده بود مهندس پیمانکار از صاحب ساختمان دو روز شنبه و یکشنبه مهلت میخواد که ساختمان رو ساعت هشت روز دوشنبه اول روز کاری بهش تحویل بده.
تو این
۴۸ ساعت مهندس و تیمش هر کاری می‌کنند نمی‌توانند کارهای نیمه تمام ساختمان رو تمام کنند و ساختمان رو آماده تحویل کنند.
روز دوشنبه که صاحب ساختمان برای تحویل خونه میاید با جسد حلق آویز شده مهندس پیمانکار مواجه می‌شه. حالا نکته جالب اش می دونی واسه من چی بود؟
این ساختمان فقط نصب پریز برق و نظافتش مونده بود. به دوستان ژاپنی به تعجب می‌گفتم این چه آدمی بود خب چرا خودکشی کرده برای همچین موضوع کوچکی. این دیگه خودکشی نداره که.
آن ها با دهان باز نگاه می‌کردند می‌گفتند خودکشی نداره؟ این آینده شغلی‌اش به پایان رسیده بود. دو بار زیر قولش زده دیگه کسی بهش کار نمیداد

خوبه فرهنگ کتاب خوندن ، ترویج بشه

اگر وقت ندارید کتاب بخونید ، ولی خیلی دوست دارید بعضی کتابها رو بخونید
مشکلتون خیلی راحت حل میشه
برید به این سایت

کتاب مورد نظرتون رو دانلود کنید
توی ماشین یا قبل از خواب ، یا هر جای دیگه که شما مناسب میدونید
فایل کتابتون رو اجرا کنید
مثل لالائی براتون اجرا میشه
چون این کتابها ، صوتی هستش
چشماتون دیگه خسته نمیشه
واقعا دیگه از این راحت تر فقط خوردن قرص کتاب هست که فعلا اون امکان نداره
من یه مدتی هست که دارم لذت میبرم
امیدوارم خداوند ، باعث و بانی این کار بزرگ رو ، پاداشی بزرگ عنایت کنه
واقعا کتاب دوست خوبیه
حالا که شانس آوردیم ، این دوست خوب بجای لالائی هم داره استفاده میشه
خدا رو صد هزار مرتبه شکر

نگارش های ابولفضلی

شگفتا رد پای دزد دهکده ما بر روی برف

 چقدر شبیه رد چکمه های کدخداست

دکارت بزرگ باور داشت:

مطالعه

گفتگو با شریف ترین مردم قرون گذشته است

جوک روز

هرجا سخن از اعتماد است

نام بانک ملی

ما را می خنداند

امروز، امروز است ...

امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمی تابند
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن

ادامه نوشته

آری، زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کن تا آنگونه شود!

آنتونی رابینز در شرح این جمله ارزشمند پایانی می گوید : ذهن ما بهترین دوست ماست و ما را به کارهایی هدایت می كند كه حس می کند به نفع ماست. اگر آمال و آرزوهایی که دوست دارید را در ذهن خود تجسم کنید ذهن پرقدرت ما این طور احساس می کند که با بدست آوردن آن آرزو به شادی می رسیم، در نتیجه ما را واردار می کند تا به موارد دوست داشتنی خود دست یابیم تا از این راه ارباش را خشنود سازد. به طوری كه همانند آهن ربایی پر قدرت عمل كرده و موارد مورد نیاز برای رسیدن به زندگی دوست داشتنی را هویدا می سازد و جالب اینجاست كه این عوامل از قبل در اطراف ما وجود داشتند ولی چون ذهنمان حس نکرده بود که ما به چه چیز علاقه مندیم به همین خاطر نمی توانستیم عوامل رسیدن به زندگی دوست داشتنی را مشاهده كنیم. پس بهتر است زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کنی تا آنگونه شود ...  

به پیرزنه میگن : ننه ؛ شوهرت بدیم یا بفرستیمت مکه؟؟
میگه: ننه ؛ مکه که فرار نمیکنه

ادامه نوشته

چهار درس زندگی که باید از میمون، موش، قورباغه و سگ ها فرا بگیرید

میمون هایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند: میمون هایی که از مار نمی ترسیدند را در کنار مار ها قرار دادند در همین حین صداهای بلند و وحشتناکی هم از بلندگو ها پخش کردند. با این کار میمون هایی که از مار ها نمی ترسیدند «یاد گرفتند» که از مار بترسند
ادامه نوشته

Jackson children attend memorial concert

Paris Jackson. Photograph:

Michael Jackson’s children (L-R) Prince, Blanket and Paris speak on stage during the ‘Michael Forever Tribute Concert’ on October 8, 2011, at Millennium Stadium in Cardiff, Wales. Photograph: Tim Alban/Getty Images

ادامه نوشته

Sir Paul McCartney and Nancy Shevell leave the Marylebone Registry Office, London. Photograph: Danny Martindale/Getty Images

Recession. Photograph: Hemera/Thinkstock

http://www.advercross.com/post/569

ادامه نوشته

شش قانون طلایی برای رسانه وارزیابی روابط عمومی

 

اخیرا در پی ارائه مطالبی درکنفرانس سالانه پرینز 2010 توسط پروفوسور جیم ماکتامارا شش قانون طلایی برای رسانه وارزیابی روابط عمومی ارائه گردید. شش قانون طلایی برای رسانه وارزیابی ارتباطی فعالیتی است که به روابط عمومی ارتباط داردو بدون آنها ارزیابی رسانه ای بیهوده و بی ارزش خواهد بود.این مطلب توسط روابط عمومی سازمان توسعه تجارت ترجمه و به سایت کاوشگران هدیه شده است.
ادامه نوشته

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیرِ کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم، نه برای دل تنهاییِ تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم که چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم ...

حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هوی
نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم

تا کسی نشنود این رازِ گهربارِ جهان را :

آنچه گفتند و سُرودند، تو آنی خودِ تو جان جهانیگر نهانی و عیانی تو همانی که همه عمر به دنبالِ خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرارِ نهانی
همه جا تو نه یک جای نه یک پای همه ای با همه ای همهمه ای
تو سکوتی تو خودِ باغ بهشتی
تو به خود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک بزرگی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی، به خود آی تا درِ خانه متروکۀ هر کس ننشینی
و به جز روشنی شعشعۀ پرتو خود هیچ نبینی
و گلِ وصل بچینی ...

سولون حكيم

آورده‌اند که: وقتی، سولون[**] آمده بود به شهر «ساردیس»، پایتخت دولت «لیدی»، که از دولت‌های واقع در آسیای صغیر بوده است. پادشاهی که در آن موقع در ساردیس سلطنت می‌کرد، «کرزوس» نام داشت و بسیار متمول بود. گنج‌ها و ذخایر بسیار داشت و ...
ادامه نوشته

برگرفته از کتاب بال‌هايي براي پرواز - نوربرت لش لايتنر

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند.

باديه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد باديه‌نشین تعویض کند.

باد‌يه‌نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، با ید به فکر حیله‌ای باشم.

روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه‌ي جاده‌ای دراز کشید. او می‌دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد. مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد. به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.

مرد گدا ناله‌کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده‌ام. نمی‌توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.

مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.

مرد متوجه شد که گول باديه‌نشین را خورده است. فریاد زد:
صبر کن! می‌خواهم چیزی به تو بگویم. باديه‌نشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.

مرد گفت: تو اسب مرا دزديدی. دیگر کاری از دست من برنمی‌آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن. برای هیچ‌کس تعريف نکن که چگونه مرا گول زدي.

باديه‌نشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟

مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درمانده‌ای کنار جاده‌ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسي به او کمک نخواهد کرد.

باديه‌نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد ..
 
 

داستان

پیام از برنامه مسافرت تابستانی برگشته بود. می گفت خیلی خوش گذشته. خیلی جاها رفته بودن و خیلی ها را دیده بودن.

یک شکم سیر ایرانگردی کرده بود و غذاهای پر کالری هم نوش جان کرده بود.

توی یکی از روزهای سفر به یک عروسی توی روستا رفته بودن.

تو این روستا رسمه که عروس و داماد را بعد از ظهر عروسی به یک منطقه خوش آب و هوای روستا به نام سر کاریز که پر از باغ و درخته می برن و اونجا کلی بزن و بکوبه.

تقریبن تمامی اهالی روستا هم برای دیدن عروس و داماد و جشن می آن اونجا.

می گفت ارکستری آورده بودن و آهنگ یکسره برقرار بود و پسرای جوان روستا هم هنرنمایی می کردن و می رقصیدن.

در بین خواندن ها یک آقای جوانی آمد و میکروفن را گرفت و بعد از کمی صحبت، در حالی که آفتابه ای کنارش بود شروع کرد به خواندن

شعری که می خواند ترجیع بندش این بود:

می خوام برم به آفتابه

و جمعیت حاضر هم این مصرع را تکرار می کردن

و اون لا به لای پاسخ های مردم می خواند

می خوام برم به آفتابه

با سر برم به آفتابه

با پا برم به آفتابه

با کون برم به آفتابه

آفتابه جانم آفتابه

آرام جانم آفتابه

و مردم حاضر که پاسخ می دادن: می خوام برم به آفتابه

مصرع های دیگه آقای هنرمند که یادم نمی آد

پیام  که مشغول عکاسی از جش و طبیعت اطراف بوده می گفت: از ابتذال شعر اذیت می شدم و داشت حالم را خراب می کرد و هم از آقای خواننده ناراحت بودم و هم از مردمی که به این دم ها پاسخ می دادن.

شهر بی سر و ته ی که فقط ابتذال بود

این حال بدم ادامه داشت تا زمانی که صحبت ها و سخنرانی های بعضی ها یادم آمد.

و زمانی که برای این شعرها یک مصداق پیدا کردم وضعیت بر عکس شد

و بسیار خوشحال شدم از اینکه این شعر را شنیدم

شما با این داستان و این شعر به یاد حرف زدن های کی می افتین؟؟؟

آمین

خداوندا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن
که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من فدا کرده است ...

پسـرم!
گروهـی هستنـد که اگـر احترامشـان کنـی تـو را نـادان می داننـد و اگـر بی محليشـان کنـی از گـزندشان بی امانـی. پس در احتـرام ، انـدازه نگهـدار.

پسـرم!
سخت تریـن کـار عالـم محکـوم کـردن یک احمـق است. خـون خـودت را کثیـف نکـن.

پسـرم!
 با کسـی که شکمش را بیشتـر از کتـاب هایش دوست دارد ، دوستـی مکـن.

هـان ای پسـر!
 در پیـاده رو که راه می روی، از کنـار بـرو. ملت می خواهنـد از کنـارت رد شوند.

پسـرم!
 در خیـابان که راه می روی، کیـفت را سمت جـوی آب بگیـر، زیـرا کیـف قـاپ زیـادشده است.

پسـرم!
 وقتـی در تاکسی کنـار یک خانـم می نشینـی، جمـع و جـور بنشیـن تا آن بیچـاره احسـاس ناراحتـی نکنـد.

پسـرم!
 موقـع رانندگـی خـودت را جـای کسـی بگـذار که دارد از خـط عابـر پیـاده رد می شـود پس حـق تقـدم را رعایت کن.

پسـرم!
 اگـر کسانـی از سـر نادانـی به تـو خنـدیدند ، تو بـرای شفایشـان گریـه کـن.

پسـرم!
 در تاکسـی با تلفـن همـراه بلنـدبلنـد صحبـت نکـن.

پسـرم!
هیـچ گـاه دنبـال به کرسـی نشـاندن حـرفت مبـاش و همـه جـا سـر هـر صحبتـی را بازمکـن. بگـذار تـو را نـادان بداننـد.

پسـرم!
 اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند.

پسـرم!
 اگر هواپیمای خطوط ایران را  سوار شدی آیت الکرسی بخوان، سه بار موقع بلند شدن و سه بار موقع نشستن.

پسـرم!
 اساتیـد را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی.

پسـرم!
 در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید.

پسـرم!
 مطالعات خود را محدود به کتابهای مذهبی نکن، کتابهای نویسندگان غربی را نیز بخوان و آنها را کافر مپندار.

فـرزندم!
 اگر کتاب یا فیلمی  رد صلاحیت شد، حتما آنرا بخوان یا نگاه کن زیرا حتما نکته ای انسانی در آن نهفته است.

پسـرم!
اگر توانستـی استخـدام شوی، در اداره با دو کس رفیـق شـو آنچنـان که دانـی آبدارچـی و یکی از بچـه های حراست.

فـرزندم!
 اینقدر SMS بازی نکن، با اینکار فقط درآمد مخابرات را زیاد می کنی.

پسـرم!
 راه تو را می خواند. اما تو باور مکن.

پسـرم!
 دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را از مادرت.

هـان ای
پسـر!
اگر دکتر یا مهندس شدی موقع معرفی خود، از این پیشوندها قبل از اسم خود استفاده نکن،  زیرا آن نشانه کمبود شخصیت توست.

پسـرم!
 می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت را ببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان.

هـان ای
پسـر!
 خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو. اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت.

پسـرم!
يه کلاغ و يه خرس سوار هواپيما بودن کلاغه سفارش چايي ميده چايي رو که ميارن يه کميشو ميخوره باقيشو مي پاشه به مهموندار 
مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟ 
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي!
 چند دقيقه ميگذره باز کلاغه سفارش نوشيدني ميده باز يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار
مهموندار ميگه : چرا اين کارو کردي؟
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي !
بعد از چند دقيقه کلاغه چرتش ميگيره 
خرسه که اينو ميبينه به سرش ميزنه که اونم يه خورده تفريح کنه ... 
مهموندارو صدا ميکنه ميگه يه قهوه براش بيارن قهوه رو که ميارن 
يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟ 
خرسه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي
اينو که ميگه يهو همه مهموندارا ميريزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپيما ميبرن که 
بندازنش بيرون خرسه که اينو ميبينه شروع به داد و فرياد ميکنه
کلاغه که بيدار شده بوده بهش ميگه: آخه خرس گنده تو که بال نداري مگه
 
مجبوري پررو بازي دربياري!!!!!!!!
نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت  ارزیابی کنید

ادامه نوشته

 

از اینجا گرفتمشونhttp://artfani.com

1390 ببین و حالش ببر


 
پوستروریسم


نمایشگاه گروهی پوستروریسم برگزار می شود.
این نمایشگاه که شامل آثار کارگاه پوستر مهدی محمدی می باشد در گالری ایده برپا خواهد شد.
علاقه مندان می توانند از این نمایشگاه از تاریخ ۱۸ شهریور ماه (همزمان با حملات ۱۱ سپتامبر) الی ۲۵ شهریور در گالری ایده واقع در  خیابان خردمند شمالی، كوچه هجدهم، پلاک ۲۶  دیدن نمایند.
در این نمایشگاه آثاری از شیما رضایی، عطیه آزاد خاطر، الهه شهبازی، شیدا قهرمانی، نوشین معصومی، شهره اسماعیلی، مینا سادات موسوی، آذربمان احمدی، مهدیه انوری، آتوسا مسلخی، مریم عطاپور، اعظم صادقی، مژده مهدوی، سحر سیاری، لیدا صبوری، مریم امان الله، شیما ندایی، آمنه پیروزی، زهرا ملانوروزی، وحید بهمین، ساناز قاسم زاده کلشیمی، حسین هیئت اصفهانی، شیرین چوبک، آزاده علیزاده، مهدی زمانی، علی عمرانی، زهره شمشیر بندی، پلین پارسا فر، مهسا کردبچه، سحر خاصه به نمایش در خواهد آمد.

بدوید

جوایز منحصر به فرد قرعه کشی این دوره بانک صادرات

۳۰۰۰ میلیارد تومان برای یک نفر

و یک بیلاخ برای ۷۶ میلیون نفر

برای زادروز بزرگمهر جان

نوشته ای در حاشیه رابطه استاد شجریان و استاد سایه

چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت؟

خبرآنلاین – سید ابوالحسن مختاباد: اول مهر روز تولد استاد شجریان است،در نوشته زیر سعی کرده‌ام از زاویه‌ای نسبتا متفاوت و به بهانه این روز یادداشتی درباره استاد شجریان و استاد هوشنگ ابتهاج سایه بنویسم. چهره‌آی که شجریان بسیار کم از او سخن می‌گوید.

در میان تمامی کسانی که در شکل‌گیری و برآمدن نیکوی شخصیت هنری و اجتماعی استاد شجریان سهمی جدی داشته‌اند،نام سه کس بیش از همه به ذهن می‌آید، نورعلی‌خان برومند، جهانسوز دادبه و هوشنگ ابتهاج سایه.

استاد شجریان در گفت وگوی تفضیلی خود در کتاب رازمانا درباره دو چهره‌ نخست ،یعنی مرحوم برومند و مرحوم دادبه حق مطلب را به نوعی ادا کرده‌اند و از سجایای اخلاقی و ویژگی‌های شخصیتی و البته طراز و استاندارد هنری این بزرگان سخن‌‍گفته‌اند، اما نگارنده در کمتر سخن و گفت‌وگویی(از جمله در همین کتاب راز مانا) مشاهده کرده است که استاد از آقای سایه سخن بگویند. این نکته را نه از بابت این می‌گویم که چهره‌ای همانند سایه نیاز به تعریف و تمجید استاد شجریان و دیگران دارد، قد و اندازه و قیمت این شاعر و ادب‌پژوه توانمند به اندازه‌ای است که هر کسی از او و کارش تعریف کند،قدر و قیمت خود را افزوده است و نه شان و منزلت بزرگی چون سایه را.

سخن و تعریض من از این بابت است که نسل امروزین ما از تلاشی که استاد سایه در شکل‌دهی و انسجام بخشی به موسیقی جدی و هنری ایران داشت، چندان آگاهی ندارد و وظیفه بزرگانی چون شجریان است که این معرفی را صورت دهند. مختصر بگویم که اگر استاد سایه در سال‌های ابتدایی دهه پنجاه بخش موسیقی رادیو را بر عهده نمی‌گرفت و به عنوان مدیری آگاه،‌خبیر و از همه مهمتر دلسوز و آشنا به ظرایف کار،مدیریت‌و نظارتی کارآمد را بر رفتار هنری و اجتماعی هنرمندانی چون لطفی،شجریان،علیزاده، مشکاتیان، شکارچی و … اعمال نمی‌کرد، به قطع و یقین ما محصولاتی چون گل‌های ایرانی و آثار درخشان گروه چاووش،و البته این درخت پربار و جدی موسیقی هنری ایران را در چنته تاریخ موسیقی ایران نداشتیم. او مردی بود که افق‌گشایی می‌کرد و رود‌خانه‌سازبود تا دیگران در آن شنا کنند و خود را به ساحل سلامت هنری و فرهنگی برسانند.

آثاری که از گل‌های ایرانی، و آلبوم‌های چاووش به جای مانده خود سرفصل تازه‌ و نوینی را در موسیقی جدی هنری گشود.

از قرار استاد سایه شعری هم به استاد شجریان تقدیم کردند درکتاب سیاه مشق آن را آورده و بر پیشانی شعر نوشته«برای محمدرضا شجریان» البته تاریخ این شعر مشخص نیست ،اما به قطع و یقین به سال‌های بعد از دهه شصت باز می‌گردد و صراحت و صداقت نهفته در آن گویای بسیاری از نکاتی است که شاید در این نوشته نتوان به همه وجوه آن اشاره کرد.

این شعر در صفحه 219کتاب سیاه‌مشق‌آمده است که از سوی نشر کارنامه به بازار کتاب عرضه شده است با این مطلع :

رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست

و دوبیتی که تقریبا سخن دل استاد سایه است:

چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت

عهد ما با تو نه این بود،وفای تو کجاست

گرچه مشاطه‌حسنت به صد‌آیین‌آراست

صنما آینه عیب‌نمای تو کجاست؟



منبع: خبر آنلاین

نردبان اين جهان ما و مني است 
عاقبت اين نردبان افتادني است
لاجرم هر كس كه بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شكست

افسانه خارپشت ها

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوندو بدینترتیب همدیگررا حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند ازاینرو مجبور بودند برگزینند.یاخارهای دوستان را تحمل کنند و یانسلشان از روی زمین  بر کنده شود.
 دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتراست . و این چنین توانستند زنده بمانند
درس اخلاقی تاریخ: بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و محاسن آنانرا تحسین نماید.

عادت هائی که سبب از بین رفتن سلول های مغز می شوند BRAIN DAMAGING HABITS

 


1. No Breakfast نخوردن صبحانه
People who do not take breakfast are going to have a lower blood sugar level. This leads to an insufficient supply of nutrients to the brain causing brain degeneration.
ادامه نوشته

شب جدایی با صدای همایون شجریان



شب جدایی شرکت دل آواز

ای شب جدائی كه چون روزم سياهی ای شب
كُن شتابی آخر ز جان من چه خواهی ای شب
نشان زلف دلبری، ز بخت من سيـه تری، بـلا و غم سـراسری
تيره همچون، آهی ای شب
به هجر يار من، حديث روزگار من، بری زكف قرار من
جانم از غم، كاهی ای شب
تا كه از آن گُل دور افتادم خنده و شادی رفت از يادم
سيه شد روزم
بی مه رويش دمی نياسودم به سيل اشكم گواهی ای شب
او شب چون گُل نهد ز مستی بـر بالين سر
من دور از او كُنم ز اشك خود بالين را تر
خون دل از بس خوردم بی او محنت و خواری بردم بی او
مْردم بی او
بي رخ آن گُل، دلم بجان آمد
دگر از جانم، چه خواهی ای شب

فریدمن پدر اقتصاد بازار آزاد
 چهار راه برای خرج پول وجود دارد:
http://chronicle.uchicago.edu/061207/miltonprint.jpg
·         می توانیم پول خودمان را برای خودمان خرج کنیم . در این حالت پول را با وسواس خرج می کنیم تا  هزینه حداقل و منفعت حداکثر شود.
·         میتوانیم پول خودمان را برای دیگری خرج کنیم. مثلا یک هدیه تولد بخریم . در این صورت خیلی به محتوای هدیه کاری نداریم , اما به قیمتش توجه داریم.
·         می توانیم پول دیگران را خرج خودمان کنیم. در این صورت من خودم را یک نهار خوب مهمان    می کنم!
·         و در نهایت می توانیم پول دیگری را برای دیگری خرج کنیم. اگر چنین شود نه دل نگران پولی هستیم که خرج می شود و نه نگران چیزی که کسب می شود.  
        این حالت آخر دولت است.

سلام آقا
سلام
من از آزمایشگاه تماس می گیرم
بفرمایید ، امرتون؟......
میخواستم بگم متاسفانه آزمایشهای همسرتون با یکی دیگه قاطی شده
و ما الان دو تا جواب آزمایش متفاوت داریم.........

اوا ! یعنی چی خانوم؟ این چه وضعشه؟
متاسفم! ولی کاریه که شده
حالا جواب آزمایشا چی هست؟
یکیشون آلزایمر داره و یکی دیگشون ایدز
وای ! حالا من باید چیکار کنم؟
نگران نباشین ، من واسه همین تماس گرفتم ، میخواستم بگم همسرتون 
رو از خونه بندازین بیرون ، اگه تونست برگرده باهاش رابطه نداشته باشین!!!؛
 

سيد جيكاك!

 سرهنگ«جيكاك» مأمور مخوف اطلاعاتي بريتانيا، در طي جنگ جهاني دوم و پس از آن در ايران نقش زيادي را در جهت منافع كشورش ايفا نمود.
جيكاك با خاتمه جنگ جهاني دوم به استخدام شركت نفت ايران و انگليس درآمد. مي گويند كه حكومت واقعي مناطق نفت خيز در دست او بود.جيكاك اغلب اوقات خود را در ميان عشاير بختياري مي گذراند و با توجه به استعداد خارق العاده خود در يادگيري زبان در مدت بسيار كوتاهي توانست زبان فارسي و از آن مهم تر گويش بختياري را همچون زبان مادري خود يادبگيرد . به حدي كه تشخيص ...
ادامه نوشته

مصرف هم زمان بعضی از مواد غذایی با یکدیگر می‌تواند بسیار مضر باشد و حاصل آن تولید اخلاط زاید در بدن می‌باشد که گاهی تاثیرات این تداخلات در چندین سال بعد به صورت بیماری‌های مختلف و صعب العلاج بروز خواهد کرد.
ادامه نوشته

درسهاي بزرگ كه مي توان از مورچه ها آموخت


همه ما سعی می‌کنیم که از افراد بزرگ درس زندگی بگیریم و دوست داریم رمز و راز موفقیت آنها را بدانیم. اما فراموش می‌کنیم که گاهی بزرگترین درس‌های زندگی از کوچکترین موجودات کنار ما گرفته می‌شوند.

مثلاً مورچه‌ها را در نظر بگیرید. آیا باور می‌کنید که این موجودات کوچک می‌توانند به ما یاد بدهند که چطور باید زندگی بهتری داشته باشیم؟

از رفتار مورچه‌ها می‌توانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر کمک می‌کنند.

ادامه نوشته

بازگرداندن میلیاردها ین پس از سونامی

به گزارش خبرگزاری آلمان، مردم ژاپن، که در ماه‌های گذشته، بحران سیل ، سونامی و نشت مواد رادیواکتیو را پشت سر گذاشته‌اند، بیش از سه و نیم میلیارد ین ( بیش از 45 میلیون دلار) پول را که در مناطق سیل زده یافته اند به دولت بازگردانده اند.

همچنین 5700 گاوصندوق پیدا شده پس از سیل که حاوی
بیش از دو میلیارد ین بوده، به دولت داده شده است.

سخنگوی پلیس ژاپن اعلام کرد مردم و داوطلبان همچنان کیف پولهای پیدا شده را تحویل می دهند و تا کنون 96 درصد مبالغ پیدا شده، به صاحبانشان بازگردانده شده است.

یک روز بز زنگوله پا از بچه هاش خداحافظی کرد که برود دشت و صحرا علف بخورد و برایشان شیر بیاورد. مامان بزی به بچه ها سپرد که در را به روی مامور گاز و برق و آب و گرگ باز نکنند. بچه ها هم که بر خلاف آمار و ارقام رسمی گرسنه بودند به مادرشان قول دادند که در را باز نکنند. چند دقیقه که گذشت گرگ که دید بز زنگوله پا از خانه ...
ادامه نوشته

۴۰ کار مفید برای سلامتی

بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:

۱- عدم استعمال دخانیات. ________ ۲- پایین نگه داشتن وزن.

۳- تغذیه‌ی مناسب. ____________ _ ۴- ورزش.

جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳٪ همه‌ی چهار مورد بالا را رعایت می‌کردند.

ادامه نوشته