عطر به

از میوه فروشی بالاتر از چهار راه مدرس مقداری به گرفتم و رفتم دادم به مامان که زحمت مربای به رو برای ما بکشه.

به ها رو شستم و ریزش کردم البته با کمک مامان.

بزرگمهر هم بود و بازی می کرد.

به اقاجان گفتم من هر وقت که به می بینم هم با عطرش حال می کنم و هم یاد زنده یاد خانم ممد آقا می افتم

گفت چطور؟

گفتم کوچیک که بودم و اون روزها که رفت و آمدها بسیار بیشتر بود هر وقت که به خونه ممد آقاشون می رفتیم اگه فصل به بود حتمن یکی از میوه های پذیرایی به بود و این هنر خانم ممد آقا بود

همگی آرزوی آمرزش براش کردیم

و بابا می گفت: اینکه می گن از آدم یک خوبی می مونه و یک بدی، همینه.

خدا بیامرزش

و من و مامان به ها رو برای مربا ریز کرده بودیم

چند روز پیش ازش چشیدم

به قول انگلیسی ها وااااااااااااو

الان که یادش افتادم دهنم آب افتاده

- فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله

- فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله

- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله
نگارش از پست رسیده جناب آقای مهندس اصغری
ادامه نوشته

سفر به سرزمین ناشناخته

پاتریک کوونک که استاد دانشگاه اقتصاد و مدیریت دانشگاه سینگهوا در پکن است، در راستای سفرهای ویژه تحت نظارت که برای جهانگردان تدارک دیده شده تا به‌حال 2 بار به کره‌شمالی سفر کرده است.

در هر 2سفر راهنماهای حکومتی او و همسفرانش را همراهی می‌کردند، فقط اجازه بازدید از مناطق خاص را به آنها می‌دادند و از آنها می‌خواستند عکس‌های مسئله‌دار را از دوربین‌های دیجیتال‌شان حذف کنند. با این وجود، این سفرها به کوونک فرصت داد نگاهی به درون این کشور گوشه‌نشین در جهان بیندازد؛ نگاهی که کمتر کسی به آن دست یافته است.
نشریه گلوبال پست اخیرا فرصت گفت‌وگو با کوونک را به‌دست آورده تا خوانندگان بتوانند دید جدیدی درباره کره‌شمالی به دست بیاورند.

نگارش از روزنامه همشهری دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۹ و سایت:

http://www.hamshahrionline.ir/news.aspx?id=125879

ادامه نوشته

پارازیت های برای ماهواره نیز تاثیری مانند چرنوبیل دارد. چرنوبیل؟؟

چرنوبيل يكي از پايگاه ها و سايت هاي مهم اتمي اتحاد شوروي سابق بود كه در آخرين سالهاي آن نظام، در يك حادثه عجيب و سئوال برانگيز منفجر شد و منطقه وسيعي را دچار آلودگي اتمي كرد. نتايج اين آلودگي بصورت انواع بيماري ها، از بين رفتن فضاي زيست، ناقص الخلقه بدنيا آمدن كودكان همچنان جريان دارد. در دادگاهي كه براي اين حادثه تشكيل شد، اشاره شد كه انفجار اين پايگاه و سايت اتمي آن بر خلاف ادعاها، نه بدليل كهنگي و فرسودگي دستگاه ها، بلكه بر اثر يك عمل تخريبي از طريق فضا صورت گرفت. در اين ارتباط انگشت اتهام به سوي امريكا و طرح جنگ فضائي و جنگ ستارگان دراز شد. حتي گفته مي شود جنگ سرد و رقابت نظامي و اتمي شوروي و امريكا، با اين حمله و حادثه، به پايان خود رسيد!

واحد پول کشور ها

اردن

دينار

 

آفريقاي جنوبي

رائد

 

آلباني

لك

 

آرژانتين

پزو

http://gilan-egtesad.blogfa.com/

 

ادامه نوشته

هر چه سخت تر و قالبي تر باشيد فهم ديگران برايتان مشكلتر و در نتيجه احتمال بزرگتر شدنتان نيز كاهش مي يابد"

قسمتی از وصیت نامه ادوارد ادیش ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی در سن 76 سالگی

من ادوارد ادیش هستم که برای شما می نویسم ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی با سرمایه ای هنگفت و حساب بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش گیج می شوم ! دارای شم اقتصادی بسیار بالا که گویا همواره به وجودم وحی می شود چه چیز را معامله کنم تا بیشترین سود از آن من شود ، البته تنها شانس و هوش نبود من تحصیلات دانشگاهی بالایی هم داشتم که شک ندارم سهم موثری در موفقیتهای من داشت .
ادامه نوشته

« من آدم تاثیرگذارى هستم.»

آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند.
او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد.
آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود:

نگارش از پست رسیده سرکار خانم هیبدی

 
ادامه نوشته

 

مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:


-
جرج از خانه چه خبر؟

-
خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد
.
-
سگ بیچاره! پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟

-
پرخوری قربان
.
-
پرخوری؟ مگر چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟

-
گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد
.
-
این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟

-
همه اسب های پدرتان مردند قربان
.
-
چه گفتی؟ همه آنها مردند؟

-
بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند
.
-
برای چه این قدر کار کردند؟

-
برای اینکه آب بیاورند قربان
!
-
گفتی آب؟ آب برای چه؟

-
برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان
.
-
کدام آتشرا؟

-
آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد
.
-
پس خانه پدرم سوخت؟ علتآتش سوزی چه بود؟

-
فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد قربان
!
-
گفتی شمع؟ کدام شمع؟

-
شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان
!
-
مادرم هم مرد؟

-
بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت ودیگر بلند نشد قربان
.
-
کدام حادثه؟

-
حادثه مرگ پدرتان قربان
!
-
پدرم هممرد؟

-
بله قربان... مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت
.
-
کدام خبر را؟

-
خبرهای بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت وحالا بیش از یک سنت در این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان
. خواستم خبرها راهر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان

 

سخنان برتراند راسل

برتراند آرتور ویلیام راسل (فیلسوف انگلیسی و برنده جایزه نوبل ادبیات)

 

متأسفانه بسیاری از مردم پس از این‌که به دامان شوربختی درافتادند، به سعادت از دست‌رفته خویش پی می‌برند. برتراند راسل

ادامه نوشته

جوکی که سربازان آمریکایی در افغانستان برای طالبان ساخته اند.

شما ممکن است یک طالبان باشید اگر ...

1. برای امرار معاش هروئین درست می کنید اما با مشروب الکلی مشکل اخلاقی دارید.

2. مسلسل 3000 دلاری و راکت انداز 5000 دلاری دارید اما توان خرید یک جفت کفش
برای خود ندارید.

3. بیشتراز دندانهایتان همسراختیار کرده اید.

4. خود را با دست خالی پاک می کنید اما گوشت خوک را کثیف می دانید.

5. فقط دو نوع کت می شناسید: ضد گلوله و انتحاری.

6.کسی را نمی شناسید که علیه ایشان حکم جهاد نداده باشید.

7.  تلویزیون را خطرناک می دانید اما به طور عادی زیر لباسهایتان مواد منفجره
حمل می کنید.

8. وقتی دریافتید که تلفن همراه استفاده های دیگری غیر از منفجر کردن بمبهای
کنار جاده دارد دچار شگفتی شدید.

9. مشکلی با زنها ندارید و فکر می کنید هر مرد باید حداقل دو تای از آنها را
داشته باشد.

10. همواره به بز همسایه تان نظر داشته اید.

نگارش از پست رسیده آقا وحید گل

خرد و خرافه حكامي هستند كه در يك اقليم نمي گنجند

هوای چی رو نداشتی؟؟

روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که ۴ زن داشت.

زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با خریدن جواهرات گران قیمت و
غذاهای خوشمزه خوشحال می‌کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او
می‌داد.

نگارش از پست رسیده مهندس رزاقی
ادامه نوشته

افسانه خارپشتها

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند
خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند
و بدینترتیب همدیگررا حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند
ازاینرو مجبور بودند برگزینند.یاخارهای دوستان را تحمل کنند و یانسلشان از روی زمین  بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتراست
و این چنین توانستند زنده بمانند


درس اخلاقی تاریخ

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه

آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و محاسن آنانرا تحسین نماید

دیدگاه پارسی  

   داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من بدور نگه دارد

 

کوروش بزرگ : مرد پارسی دروغ نگوید حتی بهنگام مرگ در جنگ

شبی که از اعدام نجات یافتم

احمد شاملو سال 1324 بود. از زندان متفقین آزاد شده بودم( شاملو دانش‌آموز مدرسه نظام بود که به ناسیونالیست‌های دوآتشه پیوست و در نتیجه بعد از اشغال ایران توسط متفقین به زندان آن‌ها در رشت، که تحت کنترل روس‌ها بود، افتاد.) و با خانواده به رضاییه می‌رفتم. پدرم افسری بود که به خاطر کله‌شقی‌هایش همیشه از این طرف ایران به آن طرف کشور تبعید می‌شد. خاش- چابهار- مشهد- یک ماه این‌جا، دو ماه جای دیگر. حالا نوبت رفتن به رضائیه بود. کلانتری مرزی بود. توی ساختمان دولتی نشسته بودیم که دموکرات‌ها به سراغمان آمدند. ما را، من و پدرم را گرفتند و بردند. مدتی ما را کت بسته در انتظاری کشنده توی پناهگاه نگه داشتند. شب که شد ما را بردند جلوی دیوار، روبه‌روی جوخه اعدام، چشممان را بستند، فدائیان مسلح به خط شدند و پدرم در این لحظه طوری ایستاد که سپربلای من باشد خودم را کنار کشیدم. تن به مردن داده بودم. ولی دل تو دلم نبود. مرگ را یقین داشتم، اما مرگ با شلیک‌های ناگهانی نمی‌آمد. انتظار کشنده و طولانی بود. هرلحظه شتابی حیرت‌انگیز داشت. هجوم هزاران خاطره در ذهنم مرا به سرحدِ انفجار کشانده بود، چرا معطل می‌کردند، چرا کار را تمام نمی‌کردند؟ دو ساعت جلو جوخه اعدام ایستاده بودیم. علت تأخیر مرگ این بود که فرماندة پناهگاه یک آن در تصمیم خود تردید کرده بود و مصلحت دیده بود که با فرمانده‌اش مشورت کند. فرماندة او پدرم را خوب می‌شناخت و پادرمیانی‌اش باعث نجات ما از مرگ شد. پس از آن هیچ‌گاه از مرگ نهراسیدم. مرگِ تن برایم بی‌اعتبار شده بود، در این زندگی بازیافته چیزهای عظیم‌تر برایم مطرح بود که مرگ در برابر آن‌ها ارجی نمی‌داشت. من عشق را یافته بودم، زیبائی را، حماسه را. از آن شب به بعد هیچ چیز در زندگی مرا نترسانده است. بر مرگ پیروز شده بودم و بر تمامی ترس‌هایی که از جسم زاده می‌شود. نگارش از پست رسیده آقا آرش گل

می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند...

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم.

برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

نگارش از پست رسیده مهندس رزاقی

واژگان نیک

 

 

Bill Gates

If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake.

بیل گیتس:

اگر فقیر به دنیا آمده‌اید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است. 

ادامه نوشته

ده راهکار برای موفقیت در کسب و کار جدید

کارآفرینی و نوآوری در بخش های متعدد اقتصادی مطلبی است که مدت ها در کشور ما مورد بحث است. برای گسترش واهمیت عملی شدن این موضوع در کشورمان تسهیلاتی نیز برای کارآفرینان درنظر گرفته شده است. اما مسلما در این راه برای موفقیت و امکان ادامه مسیر آشنایی با راهکار های مناسب و درست الزامی است.

به  ده راهکار مناسب که به کسب وکار شما خلاقیت ، نظم  و انعطاف پذیری می دهد اشاره خواهد شد. فعالین در این زمینه در هر کجای دنیا با به کار بستن این اصول کلی می توانند امیدوار باشند که گام های نخستین خود را به درستی برداشته اند.
 

گسترش واهمیت عملی شدن این موضوع در کشورمان تسهیلاتی نیز برای کارآفرینان درنظر گرفته شده است. اما مسلما در این راه برای موفقیت و امکان ادامه مسیر آشنایی با راهکار های مناسب و درست الزامی است.

به  ده راهکار مناسب که به کسب وکار شما خلاقیت ، نظم  و انعطاف پذیری می دهد اشاره خواهد شد. فعالین در این زمینه در هر کجای دنیا با به کار بستن این اصول کلی می توانند امیدوار باشند که گام های نخستین خود را به درستی برداشته اند.
 


1.فکر کردن به موفقیت

اگر بخواهید به موفقیت های بزرگ دست پیدا کنید، باید آرزوهای بزرگی نیز در سر داشته باشید. هر داستانی از موفقیت با یک آرزوی بزرگ آغاز می شود. شما می بایست چشم اندازهای بزرگ را برای خود متصور باشید، این که فردی مشهور و صاحب اعتبار هستید. باید از آن چه که می خواهید بدان برسید، تصویری روشن داشته باشید و آنقدر آن آرزوی خود را در سر پرورش داده باشید که آن را کاملا احساس کرده و برایتان دست نیافتنی نباشد. به طور مثال تصور کنید که اگر در کار خود موفق شوید، چه تحولی در زندگی شما و اجتماع ایجاد خواهد شد؟ اگر کسب و کار شما به موفقیت و در آمد بالا برسد شما از چه اعتباری برخوردار خواهید شد ؟ و تا چه حد به اقتصاد منطقه خود کمک کرده اید؟




2.نسبت به آنچه که می خواهید انجام دهید پرشور و حرارت باشید

شما در راهی قدم می گذارید که در صورت موفقیت، بخشی یا تمام زندگی شما تغییر خواهد کرد. برای رسیدن به این مقصود شما می بایست انرژی و اشتیاق خود را بیش از پیش کرده و آنها را آشکار کنید.چرا باید این گونه باشد، زیرا ما همیشه نسبت به آرزوهای خود و آنچه که دوست داریم بی رحمیم. بالواقع برای آنچه که بسیار دوست داریم، تلاش لازم را انجام نمی دهیم در حالی که می بایست نهایت تلاش خود را بکنیم. یا این که اگر شما از کاری که انجام می دهید رضایت کافی را نداشته باشید آیا تصور می کنید که واقعا می توانید در آن کار به موفقیت برسید و یا در بازار رقابت امروز که هر روز بیش از پیش به تلاش و فعالیت نیاز دارد، باقی بمانید؟ اگر هم با همه عدم علاقه خود در کار بتوانید خود را در گردونه رقابت حفظ کنید  ولی مطمئنا به موفقیت های بزرگ دست نخواهید یافت. موفقیت های بزرگ و استثنائی در صورتی به دست خواهند آمد که ما در زمینه آن کار ، علاقه داشته باشیم که کار کنیم و یا حداقل برای آن ارزش قائل باشیم. برای کسانی که با چنین حس و حالی کار می کنند، این که مجبور باشند برای آن کار حتی 15 تا 18 ساعت در روز وقت بگذارند نه تنها خسته کننده نیست که موجب لذت آنان از کار خواهد بود. موفقیت در فعالیت های اقتصادی و مالی تنها نیازمند صبر و کاری طاقت فرسا است که تنها زمانی امکان پذیر خواهد بود که شما در مورد آن کار احساس مثبتی داشته باشید.
 



3.بر روی نقاط قوت خود تکیه کنید

بگذارید با این امر رو به رو شویم، شما نمی توانید برای همه اطرافیان خود همه چیز و همه کس باشید. هر کدام از ما نقاط قوت و ضعفی داریم. برای آن که بتوانید مفید واقع شوید، می بایست نقاط قوت خود را شناسایی کنید و بر روی آن تمرکز بیشتری داشته باشید. شما زمانی می توانید بیشترین موفقیت را به دست آورید که تلاش خود را به سمتی که در آن می توانید بهترین باشید هدایت کنید. به طور مثال اگر در فعالیت های اقتصادی ،شما در بازاریابی توانایی بیشتر دارید از آن نهایت بهره را ببرید. اما در بخش هایی از کار که در آن ضعیف هستید، کمک بگیرید و از آن ابایی نداشته باشید. اما برای تبدیل نقاط ضعف خود به نقاط قوت نیز تلاش کنید و برای آن از تعلیم و آموزش در حین کار بهره ببرید.




4. هیچ گاه به احتمالات شکست فکر نکنید

آین رند، در رمان خود به نام " اصل و سرچشمه " می نویسد، " نه این در طبیعت بشر است و نه موجودیت حیات انسان که کاری را با رها کردن آن، آغاز کند." به عنوان یک کارآفرین و پیش قدم در انجام یک کار شما نیاز دارید که هدف خود را کاملا باور کنید، آن زمان است که می توانید به آن عمل کنید. شما می بایست ایمان واعتقاد قوی به خودتان، ایده ها و نظرتان و ظرفیت های خود داشته باشید. باید از سایه تردید عبور کنید و به یقین و اعتماد در کار خود برسید. هر چه قدر میزان ایمان و اعتقاد خود را افزایش دهید ، با سرعت بیشتری به اهداف خود دست خواهید یافت. هرچند که باید در این میان تعادلی وجود داشته باشد. تعادل بین اعتماد به نفس و محاسبه دقیق خطرات کار به جهت دستیابی به هدف بالاتر. کار آفرین موفق ، کارآفرینی است که خوب می تواند محاسبه کند و میزان خطر در کار را کاهش دهد تا به سود بالاتر برسد.


 

6. سخت کار کردن
هرکارآفرین و نوآور موفقی به سختی کار کرده است. هیچ کس به این مهم ، با نشستن و زول زدن به دیوار نرسیده است. "برایان تریسی" درباره این مطلب چنین گفته است، " شما برای بقاء خود 8 ساعت در روز کار می کنید، بیش از 8 ساعت هر قدر زمانی که تلاش شما ادامه یابد در جهت موفقیت است."  اگر از هر فرد موفقی در این زمینه سوال کنید به شما خواهد گفت که در ابتدای شروع کسب وکار خود بیش از 60 ساعت در روز کار می کرده است. سعی کنید در این موقعیت تفریحات و کار های متفرقه را تا مدتی فراموش کنید، تا زمانی که حقیقتا بتوانید بر روی پای خود بایستید و قامت راست کنید. در این برحه از زمان حتما یک سفر کوتاه هم می تواند برای شما ضرر باشد. همان گونه که اشاره شد ، این گونه سخت کار کردن برای شما آسان خواهد بود اگر دیدگاه و ایده ای محکم برای اجرا داشته باشید و هدفی روشن که به دنبال آن، احساس شورو اشتیاق را در خود حفظ کنید.

 

 

7.مرتبا به دنبال راهکارهای جدید از طریق برقراری ارتباطات باشید
در کسب وکار ، شما با شرکتی که اداره می کنید مورد قضاوت واقع می شوید. با گروه مدیریتی که دارید ، سیستم هدایتی که درنظر گرفته اید و همچنین استراتژی های ارتباط با همکارانتان. کسب و کار هر چه قدر هم که کوچک باشد نیازمند ارتباطات و استفاده از تجارب است. می توانید در ملاقات هایی که در کسب و کار های مشترک دارید از افراد با تجربه به طور مثال در پایه گذاری بازار های خود بهره ببرید. این بسیار مهم است که شما در ارتباط با همکاران فعال خود آن هایی را که می توانند به شما کمک کنند و برعکس آن ها که شما را به عقب می خوانند بشناسید. برای موفقیت در این زمینه شما همواره نیازمند داشتن مهارت برقراری ارتباط خوب و مناسب می باشید و همیشه می بایست نسبت به فرصت های جدید و امکان گسترش روابط خود هوشیار باشید.

  

8.اشتیاق به یادگیری
شما حتما نباید مدرک MBA و یا فارغ التحصیل دکترا در این زمینه باشید تا موفقیت خود را تضمین کنید. در حقیقت کارآفرینان موفقی را می توان دید که حتی در مقطع دانشگاهی نیز تحصیلات خود را به پایان نرسانده اند. مطالعات نشان می دهد که بسیاری از میلیونر های خود ساخته از هوش متوسط برخوردار بوده اند. با این وجود، به همه ظرفیت ها و توانایی های خود توجه کرده اند و به زندگی اقتصادی مورد نظرشان و اهداف شخصی خود دست یافته اند زیرا هرگز از یادگرفتن و آموزش دیدن دریغ نکردند. برای موفقیت، شما باید علاقه مند به سوال کردن باشید ، کنجکاوی خود را همیشه با خود داشته باشید و همیشه علاقه مند به یادگیری بوده و آغوش خود را برای دریافت معلومات بیشتر باز نگه دارید. مسلما این علاقه در دنیای پرسرعت تغییرات تکنولوژی و شیوه های کسب و کار بسیار ضروری است.

 

 

9. ثابت قدم بودن و ایمان راسخ داشتن به کار
هیچ کس تا به حال نگفته است که دستیابی به موفقیت آسان است. گاهی علی رغم همه سخت کوشی ها و علایق شما ، کار با شکست مواجه می شود. اگر به گذشته بسیاری از افراد موفق امروز نگاه کنید می بینید که با دارا بودن همه خصوصیاتی که بدان اشاره کرده ایم اما شکست هایی در حد ورشکستگی را در کارنامه عملکرد خود دارند، اما به سرعت روی پای خود ایستاده اند تا آن شکست را سرآغاز شروع کاری بزرگ کنند. رویکرد شما در صورتی که مبتنی بر ثبات قدم باشد و پذیرش رویارویی با شرایط مختلفی که گاهی نا امید کننده است، موفقیت نیز می تواند از آن شما باشد. این را باید بیاموزید که بعد از هر شکست و زمین خوردنی با قدرت هر چه تمام تر از جا برخیزید و کار را از سر بگیرید. استواری شما در میزان اعتماد و باوری که به خود دارید نهفته است. به خاطر بسپارید که اگر ثابت قدم و استوار باشید هیچ چیز شما را نمی تواند متوقف کند.

 

 

10. به کار خود نظم دهید
توماس هوکسلی گفته است، " آن چه را که باید انجام دهید آن زمان که باید انجام شود بدان عمل کنید، چه دوست داشته باشید چه دوست نداشته باشید." تادیب نفس و نظم دادن به خودکلید موفقیت در این مرحله است.  قدرت آرزوها و تمایلات شما را مجبور خواهد کرد که بهای موفقیت خود را بپردازید. آنچه را که دیگران دوست ندارند انجام دهند شما انجام دهید، کیلومترها به جلو بتازید و در جنگ تن به تن با خود به تنهایی بجنگید و برنده شوید

 

  روی لینک بالا کلیک کنید

 و در تصويری که بازخواهد شد کرکره  سياه رنگ را روی طرح،  آرام  به سمت چپ بكشيدو به

آفرینندگی آفریننده اش آفرین بگویید!

نگارش از پست رسیده آقا وحید گل

 

" ذهن به خودی خود می تواند از بهشت جهنم و از جهنم بهشت خلق کند. "

کار یک تعمیرکار ساعت کساد بود. صبح که داشت سوار اتوبوس می شد قانون توانگری تشعشع و جاذبه را به خاطر آورد و در دلش تکرار کرد: ((هم اکنون همه چیز و همه کس مرا توانگر می سازد.)) در چند روز آینده چندین مشتری جدید برای تعمیر ساعت و جواهر به مغازه اش آمدند و ناگهان آنقدر برایش کار آوردند که تا چند هفته فرصت سرخاراندن نداشت.
ادامه نوشته

فلورانس اسکاول شین

زندگی پیکار نیست، بازی است. زیرا آنچه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد، چه خوب، چه بد قوه تخیل در بازی زندگی نقشی عمده دارد.
ادامه نوشته

عـــشـــق هـرگـز نمی میرد ! ...

در ژاپن سگ معروفی با نام هاچیکو به دنیا آمد که زندگی و منش او به افسانه ای از یاد نرفتنی بدل گشت.
هاچیکو سگ سفید نری از نژاد آکیتا که در اوداته ژاپن در نوامبر سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد.

زمانی که هاچیکو دو ماه داشت بوسیلۀ قطار اوداته به توکیو فرستاده شد و زمانی که به ایستگاه شیبوئی میرسید قفس حمل آن از روی باربر به پائین می افتد و آدرسی که قرار بود هاچیکو به آنجا برود گم می شود و او از قفس بیرون آمده و تنها در ایستگاه به این سو و آن سو میرود در همین زمان یکی از مسافران هاچیکو را پیدا کرده و با خود به منزل میبرد و به نگهداری از او می پردازد.
ادامه نوشته

پارسی شکر است

به جاي اولين بگو نخستين

به جاي ابتدا بگو نخست

به جاي شروع بگو آغاز

ادامه نوشته

ثروت کوروش بزرگ ( یاد کی افتادین؟؟؟)

زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مال های گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد


 

مطلبی از احمد شاملو

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...

و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به

شکرانه اش تصمیم گرفتم از  این پس تنها از داروهایی که در کلمات

راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .

و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،

لبخندی به ازای هر اشک ،

دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،

نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،

و اجابتی نزدیک برای هر دعا  .

جمله نهایی :

عيب کار اينجاست که من  '' آنچه هستم ''  را  با   '' آنچه بايد باشم ''  اشتباه مي کنم ،

خيال ميکنم  آنچه  بايد  باشم  هستم،

در حاليکه  آنچه  هستم نبايد  باشم .

EXCELLENT

 ملانصرالدین و عدالت خدا می خوام واستون یه حکایت تعریف کنم. می گن زمانای قدیم یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش ملا نصرالدین میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟ ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟ بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن. ملا 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی و دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟ ملا می گه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده

نگارش از پست مهندس رزاقی گل

   

روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم
درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم . با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد . او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند
 بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم
صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند

در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود _ این را وارستگی میگویند

--------------------------------------

سخن هفته ( مهندس رزاقی )

افراد موفق کارهاي متفاوت انجام نمي دهند، بلکه کارها را بگونه اي متفاوت انجام مي دهند. ( کوروش بزرگ )

فقط کافي است به آخرين دستاوردهاي متخصصين مرکز ملي هدايت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسي توکيو توجه کنيم!

  آنها مي گويند:

نگارش از پست رسیده جناب آقای دکتر رفیعی

ادامه نوشته

رز

در اولين جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست كه كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نشده ايم، برای نگاه كردن به اطراف ايستادم،در آن هنگام دستی به آرامی شانه‌ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن كوچكی را ديدم كه با خوشرويی و لبخندی كه وجود بی‌عيب او را نمايش می‌داد، به من نگاه می‌كرد.
او گفت: "سلام عزيزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آيا می‌توانم تو را در آغوش بگيرم؟"
نگارش از پست رسیده جناب آقای آهک پز
ادامه نوشته

آخرین برگردان واژه فقر

 
نگارش از پست رسیده مهندس امیری
ادامه نوشته

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام ویکی زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.

او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت:من میدانم که شما چه فکری میکنید، اما من به شما اطمینان می دهم که من و ویکی فقط هم اتاقی هستیم.

حدود یک هفته بعد ‎ ویکی، به مسعود گفت: از وقتی که مادرت از اینجا رفته، ظرف نقره ای من گم شده، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟

مسعود جواب داد: خب، من به مادرم شک ندارم، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد.

او در ایمیل خود نوشت: 
مادر عزیزم ، من نمی گم که شما ظرف نقره را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید، اما در هر صورت واقعیت این است که آن ظرف از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده.

‎با عشق ، مسعود


روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود: 

پسر عزیزم، من نمی گم تو با ویکی رابطه داری و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری. اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید، حتما تا الان ظرف را پیدا کرده بود.

با عشق ، مامان

http://caffeine.blogfa.com/

فیس‌بوک بر گوگل غلبه کرد

قليان USB دوستدار محيط زيست!

فیس‌بوک با پیشی گرفتن از گوگل توانست برای اولین بار عنوان باارزش «پربیننده‌ترین سایت در آمریکا» را از آن خود کند.

به گزارش ایتنا به نقل از رویترز، 9.8 درصد ترافیک اینترنتی در ماه‌های ژانویه تا نوامبر سال ۲۰۱۰ به شبکه اجتماعی فیس‌بوک تعلق داشته است که این میزان برای سایت گوگل به2.7 می‌رسد.

با توجه به اینکه فیس‌بوک در سال ۲۰۰۴ پا به عرصه اینترنت گذاشته است، قرار گرفتن آن در جایگاه اول این لیست نشان می‌دهد در فضای اینترنت می‌توان با برنامه‌ریزی درست و سازمان‌یافته، به موفقیت‌های خیره‌کننده و در عین حال بسیار سریعی دست یافت.

آقای مارک زوکربرگ مدیر ۲۶ ساله فیس‌بوک که از او به عنوان یکی از جوان‌ترین میلیاردهای جهان یاد می‌شود، چندی پیش توسط مجله تایم به عنوان شخصیت سال ۲۰۱۰ انتخاب شد.

به گزارش ایتنا تعداد کاربران فیس‌بوک به بیش از نیم میلیارد نفر رسیده که گفته می‌شود حدود ۷۰ درصد آنها در خارج از آمریکا قرار دارند.

در سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ سایت

Google.com دارنده عنوان پربیننده‌ترین وب‌سایت در آمریکا بوده است که این مدال در سال ۲۰۰۷ به سایت مای‌اسپیس تعلق داشت.

زنگ مدرسه ۱

یه مشت سر کوچولوی کچل پشت هم توی صف وایسادن. اینقدر ساکتند که صدای قلبشون توی گوش میکروفونی که مدیر باهاش داره واسه خودش یه ریز حرف میزنه می پیچه. شنبه است و مثل همه ی شنبه ها  پر از خستگی اضطراب حل تمرینهای ریاضیه.

چندنفری دارن با دندون! ترتیب ناخنهای کوچولو و نازکشونو میدن .آخه دیروز یادشون رفته بگیرن! ناظم داره دونه دونه اونا رو چک می کنه. نباید ناخن هاشون بلند باشه ولی درازای ترسشون که مهم نیست!

ناظم هوار میکشه و میخواد سکوت و نظم رو بهشون یاد بده ولی تنها چیزی که داره خودنمایی می کنه ته حلقشه که پر از هیچی نمیدونمیه که فکر می کنه میدونه!

منم که همون کوله پشتی سنگینه هستم که پر از کتاب و دفترم.ای وای که بازم یادش رفته دفتر دیکته اشو برداره!

http://snouri.blogfa.com/

فهمیدن اطلاعات بیشتر درباره اسممان می تونه سرگرمی جالبی باشه ، شاید شما هم دوست داشته باشید بدونید که اسمتون چندمین اسم معروف در دنیاست ، چند نفر در آمریکا هم اسم شما هستند ، چه نسبتی از مردم دنیا با شما هم اسم هستند ، شکل اسمتون با حروف بریل ، کد مورس و زبان بارکد به چه صورت است و یا اینکه بدانید آیا اسم شما به عنوان نام معروف تره یا نام خانوادگی ! همه این ها را می توانید در سایتpokemyname و با زدن اسم خود در کادری که در صفحه اول آن مشخص هست با خبر شوید ،www.pokemyname. com 

یک فال کوچولو

ادامه نوشته

عشق ها

بعضی عشق ها مثل قصه نوحه

( از ترس طوفان ميان سراغت).


بعضی عشق ها مثل قصه ابراهيمه

(بايد همه چيزتو براش قربانی کنی).
 

بعضی عشق ها مثل قصه مسيحه

(آخرش به صليب کشیده میشی).
 

اما بيشتر عشق ها مثل قضيه موساست

يه کم که دور ميشی يه گوساله جاتو ميگيره

نگارش از پست رسیده مهندس رزاقی گل


1- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی ، بلکه خواهد پرسید که چند نفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟  

2- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چند متر بود ، بلکه خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟  

3- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی ، بلکه خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟  

4- خداوند از تو نخواهد پرسید بالاترین میزان حقوق تو چقدر بود ، بلکه خواهد پرسید آیا سزاوار گرفتن آن بودی ؟  

5- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود ، بلکه خواهد پرسید آیا آن را به بهترین نحو انجام دادی ؟  

6- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست و رفیق داشتی ، بلکه خواهد پرسید برای چند نفر دوست و رفیق بودی ؟  

7- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی ، بلکه خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی ؟  

8- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو چه رنگ بود ، بلکه خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی ؟  

9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا اینقدر طول کشید تا به جستجوی رستگاری بپردازی ، بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم به عمارت بهشتی خود خواهد برد . 

10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مقاله را برای دوستانت نخواندی ، بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران نزد وجدان خودت احساس شرمندگی می کردی؟ 

Visit Us @ www.Fropki.com

خوب است که بدانیم شاید كه عمل كنیم!!!

تفاوت كشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت قدمت آنها نیست

 

 

ادامه نوشته

cid:image001.jpg@01CBA2BF.F4EBD2E0